بسم رب الشهدا
با فرا رسیدن فصل امتحانات ، استرس بر ذهن و جان دانشجویان سنگینی می کنه؛ هر چند فصل امتحانات زمان گذراندن یک تجربه آرامش بخش نیست ، اما با این حال نه تنها می تونیم از تبعات و اثرات منفی اون کم کنیم، بلکه حتی می تونیم از استرس برای کسب نتایج بهتر کمک بگیریم.
هر چند شاید کمی عجیب به نظر برسه، اما به خاطر داشته باشید که استرس همیشه چیز بدی نیست.
در واقع یک میزان حداکثری مطلوب استرس وجود داره که هر چه به این سطح از استرس نزدیکتر بشید، عملکرد شما بهتر می شه. استرس بیش از حد در فصل امتحانات دقیقا مانند هر عامل دیگری که مانع تمرکز بر پرسشها می شوه عمل می کنه و باعث می شه مطالبی را که یاد گرفتید فراموش کنید. این روند می تونه از طریق سر درد، حالت تهوع ، تب و لرز یا گرفتگی عضلات اتفاق بیفته که در هر حال نتیجه ای جز عملکرد ضعیف و نمرات پایین در پی نخواهد داشت.
از اینا که بگذریم امروز میخوام خاطره دخترخالم رو از درس زبانش براتون بگم البته از زبون خودش...
خسته نباشم(نه که حالا خیلی درس خوندم واسه همین خیلی خستم(کی درس میخونه ها
پارسال بود.امتحاناته نوبته اول.یه روزه زیبا و بارونی.ساعته اخر قرار بود ازمون امتحان بگیرن.? هفته ی تعطیلی تمام شده بود و دوباره برگشته بودیم مدرسه.خلاصه ما هم نوبته صبح بودیم ولی چون هوا ابری بود احساس میکردی بعد از ظهره(وای من عاشقه این هوام).بالاخره ساعته اخر رسید.همه رفتن توکلاس نشستن. هر کس سره جای خودش.و طبق معمول داشتن برایه تقلبی هاشون برنامه ریزی میکردن
از بدبختی یا خوشبختی امسال هم معلممه
...پروردگارا! آنچه در نیت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را براى خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذیر. پروردگارا! ما را به معناى حقیقى کلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامى قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روزبهروز به عزت علمى و عملى بیشتر نایل بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر (ارواحنافداه) را از ما راضى کن. پروردگارا! این ساعات و این روزها و شبها و ایام مغتنم و اکسیرى ماه رمضان را براى ما، براى دلهاى ما، براى بصیرتهاى ما، براى جانهاى ما و براى عمل ما انشاءالله مبارک بگردان و توفیق بهرهمندى از ضیافت خود را در این ماه به همهى ما عنایت کن.
بیانات در دیدار با اساتید دانشگاه
کلام نور
دعای روزه دار ردّ نمی شود . پیامبر اکرم (ص)
خداوند در هر شب ماه رمضان می گوید :« به عزت وجلالم سوگند ، به فرشتگان فرمان داده ام درهای آسمان را بر روی بندگان دعا کننده من بگشاید ». پیامبر اکرم (ص)
ماه رمضان ماه استغفار ، ماه روزه وماه دعا است . پیامبر اکرم (ص)
ماه خدا به سوی شما روی آورده است ... جان شما در گرو اعمال شما است ؛ پس آن را با استغفار آزاد کنید . پیامبر اکرم (ص)
دعای شما در این ماه به اجابت می رسد . پیامبر اکرم (ص)
بر شما باد در ماه رمضان به بسیاری استغفار ودعا . امام علی (ع)
در ماه رمضان جز به دعا وتسبیح واستغفار وتکبیر لب نمی گشود . امام سجاد (ع)
بسم رب الشهدا
سلام دوستان...گرچه چند وقتی دست و دلم نیومد بیام سراغ وبلاگم ولی خداییش خیلی دلم برای وبلاگم ومخصوصاشماها تنگ شده بود ...دیگه طاقت نیاوردم ودلم نیومد در مورد این ایام مبارک وخجسته چیزی ننویسم ...البته پیشاپیش این عید بزرگ رو بهتون تبریک میگم ...
برقامت دلربای مهدی صلوات
دلم می خواست یه مقاله بنویسم ولی با نوشتن دو خط بی اختیار دلم گرفت احساس کردم میون کلمه ها،حرفام داره گم می شه .
وقتی می خوام بنویسم از آدمایی که خیلی بی تفاوت روزشونُ شب می کنن بدون اینکه حتی یه ذره به فکر آقا(حضرت مهدی(عج))باشند .حتی دریغ از اینکه یه قدم برای جلو افتادن ظهور تلاش کنند دلم می گیره.
دلم می گیره از دست خودم،از دست آدمایی مثل خودم .
می دونی چرا چون اونی که من و آدمای مثل من راحت از کنارش می گذریم و تمام تلاشمون شده یه دعای فرج خوندن شبای جمعه و هر چند وقت یکبار رفتن به جمکران برای ظهورش،می دونی در حقمون چه دعاها و کارهایی که نمی کنه.
هر بار که یاد این سخن امام زمان(عج) می افتم واقعاً از خودم خجالت می کشم.
(سید بن طاووس رحمه الله علیه می گوید:شبی در سامرا وارد سرداب امام زمان (ع) شدم.صدای ملکوتی امام را که با لحنی آرام و دلسوزانه دعا می کرد را شنیدم:
شنیدم که می گفت:
پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند،از زیادی گِلِ ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند،خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.
پروردگارا ! آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای......)
اصلاً ما چقدر امام زمانمونو می شناسیم،آیا فقط شناختن آقا کافیه؟
چرا نمی خوایم جدی به این مسائل نگاه کنیم خودمونو که نمی تونیم گول بزنیم،عشق امام زمان توی دلای هممون هست حتی اونایی که ادعا می کنن هیچ اعتقادی به آقا ندارند.
فقط یه کم هممون سُستیم. دوستش داریم،بهش اعتقاد داریم می دونیم که یه روز می یاد تا دنیا رو گلستون بکنه و ...
خوب..................................
حالا چی؟
ما این وسط چی کاره ایم؟
بیایید یه ذره با هم فکر کنیم،یعنی هیچ وظیفه ای در این دوران غیبت بر عهده ی ما نیست؟
«شیعیان ما به اندازه آب خوردن ، ما را نمی خواهند ،اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد» « امام زمان (عج)»
الهم عجل لولیک الفرج...
بسم رب الشهدا
هرشب در خیال خویش
ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم
و با نسیم
کبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى کنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یک لحظه
یک ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى کند
و من
بى قرار مثل یک قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم
و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم
و کبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم
*****
عشق بى نهایت
دل به زیارت تو اوج مى گیرد
اى رضا!
مى آیم به سوى تو
تو اى عشق بى نهایت!
و تو
عاشقانه عقده هاى دلم را مرحمى مى شوى
و هاى هاى اشکهایم
به زیارت تو
از دیدگانم جارى مى شود
اى ملکه دلهاى خسته!
تو جام مرا پر از شراب معنویت مى سازى
و من
عاشقانه نامت را فریاد مى زنم:
اى امام هشتمین!
اى ضامن آهوان رمیده!
تو معیار سنجش صداقت هستى
تو آسمان زلال دلها هستى
*****
عشق،
پنجره فولادت را معنا مى کند
و دل به زیارت تو اوج مى گیرد
اى ضریح سراسر نور!
با دلى آکنده از صداقتهاى تو
با جامى تهى از عشق
و چشمانى بر گل نشسته
به سوى تو مى آیم
و پرندگان حرمت
عروجت را معنا مى کنند
و عاشقانه دانه از لانه نور برمى چینند
و تو را مى ستایند
اى بزرگ ترین واژه کلام!
تو عروج آسمانى کرده اى
و تمامى زائران ضریحت را
به سوگ عشق نشانده اى
که همه سینه ها و همه جانها
تو را مى طلبد
بسم رب الشهدا
یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله .
ای مضمون آب وآینه ،
ای نجابت سبز،
ای رایحه صبح ،
خورشید رو به تو نماز می گذارد
ومهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا می نشیند.
ای بلندای قامت سپیده !
ای مفهوم سبز ولایت !
ای زهره !
ای زهرا!
ای صداقت محمد
ای زبان علی
ای اسطوره مهر
سلام بر صورت نیلی
سلام بر پهلوی شکسته
وسلام بر خسوف غمگینانه تو !
نام : فاطمه (س)
لقب : زهرا
کنیه : ام ابیها
نام پدر : حضرت محمد (ص)
نام مادر : خدیجه کبری (س)
نام همسر: علی بن ابیطالب (ع)
لقب : زهرا،صدیقه،طاهره،راضیه،مرضیه،مبارکه،بتول ( لقب زهرا از شهرت بیشترى برخوردار است. )
محل ولادت : مکه خانه خدیجه
مدت عمر : 18 سال
تاریخ شهادت : 3 جمادی الثانی سال 11 هجری
علت شهادت : صدمات وارده
نام قاتل : ثانی
محل دفن : مدینه طیبه
در دهه فاطمیه ، ایام شهادت دخت مکرم نبی اسلام ، قرار داریم . طاهره ای که سراسر زندگی اش سرشار از آموزه های والای انسانی واخلاقی است . از هر سمت وسو که مورد توجه قرار گیرد، معرفت آموز است وسرمشق دهنده است .
فاطمه (س) را باید به تنهایی ومطلق ومجزا از وابستگی های ارزشمندش ، تنها به عنوان یک انسان در نظر گرفت تا پی به علو درجاتش برد وبی هیچ اغراق افسانه ای ، ارزش های آسمانی اش را درعین آنکه بر زمین خدا ودر میان خلق خدا راه می رفت وزندگی می کرد،به بررسی نشست . دختر رسول گرامی اسلام بودن ویا افتخار همسری ابر مردی چون علی را داشتن ویا مادر سلسله نورانی امامت بودن و...، اینها همه به تنهایی هر کدامشان فضیلتی گرانسنگ وبی همتاست ، اما باز در حق فاطمه ، ره انصاف ننموده ایم اگر تنها به اعتبار همین گونه فضایل قومی ونسبی اش به او بپردازیم وشخصیت وی را با همین نگاه به قضاوت در آییم . نه ، فاطمه زهرا (س) ، خود به تنهایی باید نگریسته شود تا به گفته زیبای دکتر شریعتی _ «دانسته شود که فاطمه ، فاطمه است » . فاطمه را پاره تن رسول خدا دانستن نیز نگاهی دیگر ، که هر دو نگاه ونگرش نیز منبعث ومأخذ از تعاریف خود رسول خدا (ص) است . که هرزگاهی به تناسب مقام وموقعیت های پیش آمده ، کلامی وعبارتی را در باب مقام گرامی حضرت زهراء (س) به سلک سخن در می آورند .
آری فاطمه ، منسوب به پیامبر است . عزیز وپاره تن رسول خدا است ، اما او به تنهایی نیز کرامتی والاتر از اینها را دارد . او خود مادر پدر خویش است . مادر همان شخصیت بزرگواری که دخترش را پاره وجود خود وقوت قلب خود می داند وبه راستی این زن مطهره را چه صفات وخصلت های ممتاز ی مگر بوده است که چنین قابل ستایش والهام می تواند باشد ؟ از طریق پدر وهمسر وفرزند ، به فاطمه نزدیک شدن ، یک نگاه است واز طریق خودش واز مسیر خصوصیات فردی خودش به او تقرب جستن ، نگاهی دیگر واما درس آموزتر وبه تحصیل شناخت حقیقی وتحقیقی از مقام ومرتبه فاطمه نزدیک تر ودقیق تر .
داستان حضرت فاطمه (س) ، داستان تاریخی ومنحصر به فرد یک انسان پای بند به ارزشهای والای ایمانی وانسانی است که تا سر حد جان وتوان مقید ومتعهد به مبانی فکری ودینی خود بوده است . داستان او شرح دلپذیر عواطف بلند آسمانی وروایت رویای ایمان وایثار واعتقاد انسانی است . داستان شنیدنی پارسایی وعفت وکرامت یک زن پیراسته واراسته به آرایش روحی ومعنوی است . حکایت یک بانوی وظیفه شناس ویک همسر. ستونی است که کنار او آرامشگاه مرد زندگی است . قصه او شرح قناعت ها وبسندگی های دنیایی ودل بستن به زیور های حقیقی تر وماندنی تر است . فاطمه (س) سمبل یک بانوی ارزشمند والگو به لحاظ حضور ، مثبت وتأثیر گذار در محیط خانه ودر محیط جامعه است .
فاطمه (س) را باید اینگونه شناخت . از طریق خودش ودر خودش ، فاطمه را با فاطمه و در فاطمه باید به معرفت نشست . هر چند که باز هم باید گفت « ما عرف حق معرفتک »
بسم رب الشهدا
حضرت امام خمینى(ره) در جهت اعتلاى اسلام و بیدارى جامعه اسلامىهمان مسیرى را پیمود که رسول اکرم(ص) و ائمه هدىعلیهم السلامدر نوردیده بودند. آن بزرگوار، با تکیه برارزشها و فضایل،انقلاب عظیمى را بنیان نهاد که از شجره طیبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود. روحالله، روشن ضمیر عصر حاضر با عصا و ید بیضاى موسوى، حکمتمصطفوى و شجاعت علوى براى رهایى مظلومان و محرومان کمرهمتبستو دل آنان را به نور امید روشن ساخت. حرکت الهى او به مومنانعزت، به مسلمین ابهت و اقتدار و به دنیاى خفته در جهل وبىخبرى مادیت، معنویت عطا فرمود. به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیهالله خامنهاى: «... امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدى(ص) وبا اعتماد به ایمان دینى مردم و با شجاعت و اخلاص و توکلکمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختىها و مصایب طاقتفرساگشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعیتهاى تلخ و راه علاج آن آشنا کرد...» امام خمینى(ره) ازخصالى برخوردار بود که شایسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درک عمیق معرفتى و تقواى عملى وعلمى، در حد یکى ازبزرگترین شخصیتهاى جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر صلابت چون کوه پیش رفت تا حق بماند، سنت رسول اکرم(ص) ازغبارهاى بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگاهلبیتعلیهم السلام چون جویبارى با صفا کشتزار تشنه انسانیت راسیراب سازد.
امام خمینى(ره) از دوران نوجوانى با اطاعت از احکام الهى بهتزکیه و تصفیه درون و تحصیل مقامات معنوى روى آورد و در همیندوران، عطر پارسایىاش در فضاى جان مشتاقان مکارم پیچید. سحرخیزى، تهجد و راز و نیاز به درگاه حى بىنیاز حالاتى است کهامام خمینى از همان اوان جوانى بدان اهتمام داشت. حب خداوند،که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانیدو چون به ایمان و معرفت و اخلاص خویش افزود، این محبت ملکوتىدر وجودش فزونتر گردیده، چون چشمهاى جوشید و او را از یاد غیرخدا پاک ساخت. بدین ترتیب، جذب پاکیها شد و پیوندى مستحکم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار کرد. این پیوند مقدس به تدریجبه عشقى جاودان تبدیل شد. او دیگرسراپا محبت و شیفتگى شده بود. هرکجا روایتى از امام(ع) بهمیان مىآمد و یا نام راوى احادیث اهلبیتعلیهم السلام رامىشنید، احترام مىنهاد و تجلیل مىکرد; و در مورد امامانعلیهمالسلام مىفرمود: «سلام الله علیهم اجمعین». عشق به خاندانعصمت و طهارت سبب شد تا براى دفاع از حریم آنان کتاب «کشفاسرار» را در سنین جوانى به رشته تاءلیف درآورد و براى زیارتخانه خدا و کربلاى امام حسین(ع) کتابهایش را بفروشد. بارهااتفاق مىافتاد که امام از حالات و سیره اهلبیتعلیهم السلاممطالبى نقل مىفرمود تا مسایل اسلامى به صورت خشک عرضه نگردد وروح معنوى شاگرد تکامل داده شود. صداى یاحسین(ع) سرشک بر دیدگانش جارى مىساخت. و با آنکه درمصایب شکیبا بود و حتى براى شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفىاشک نمىریخت، در محافل ذکر اهلبیتعلیهم السلام چون عبارت«السلام علیک یا اباعبدالله» را مىشنید قطرات اشک از دیدگانشفرو مىچکید. در ماجراى ارتحال فرزندش، هرکس وارد خانه امام درنجف مىگردید بى اختیار اشک مىریخت، اما او چون کوهى استواربود و به هیچ وجه آثار شکست، اندوه و تاءلم در سیمایش هویدانشد. یکى از ذاکران حسینى گفت: این حالت امام خطرناک است. باید کارى کرد تا ایشان نیز بگرید. نباید اجازه دهیم بغض امامدر درونش منفجر شود. پس به مناسبت، روضه حضرت علىاکبر(ع) را خواند. امام سر برزمین نهاد و گریست. یکى از یارانش در باره مجالس روضهخوانى وىچنین مىگوید: آن زمانى که امام در ایران به سر مىبرد، سه روزفاطمیه (اول، دوم و سوم جمادى الثانى) روضه داشت. در نجف کهبود، سه شب احیا را هم اضافه کرد. روضهخوان که روضه مىخواند، امام همین طور دستمال دستش بود و گریه مىکرد. گاهى هم در کربلادر دستههاى سینهزنى و عزادارى شرکت مىکرد و یا در نجفسوگواران حسینى خدمتش مىآمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مىکرد. یکى از نویسندگان معاصر مىنویسد: «بارها مشاهده مىکردم که درمسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) یا در خانه برخى از علما، امامهمچنان آرام و ساکت نشسته بودند و به سخنان واعظ یا خطیب گوشمىدادند; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت فرا مىرسید، دستمال ازجیب بیرون آورده و بىاختیار گریسته و گوهر اشک را از دیدگانمبارک جارى مىنمودند. در زمانى که امام در فرانسه به سر مىبردند، چون ماه محرم فرارسید، در روز تاسوعا امام از یکى از همراهان خواست روضهبخواند. او عرض کرد: آمادگى ندارم و حال و هواى پاریس به هیچوجه مناسب روضهخوانى نیست. امام تاکید فرمود: فرقى نمىکند باید به همان صورت مجالسمعمولى ایران، روضه بخوانى. وى ظهر تاسوعا در جمع خبرنگارانایرانى و خارجى شروع به روضهخواندن کرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گریه است. براى کسانى که از کشورهاى اروپایى آمده بودند، شگفتآور بود کهمردى; پس از سالهاى متمادى مبارزه در برابر استبداد واستکبار، روز تاسوعا بنشیند و بگرید; اما امام به این تفاسیروقعى نمىنهاد و لازم مىدید آداب و رسوم محرم و ایام سوگوارى درآنجا هم اجرا شود. امام چنان دلباخته و مشتاق اهلبیت و سیدالشهداء(ع) بود که هروقت روضهخوان یا مداح اهلبیتعلیهم السلام را مىدید، تمام قدبلند مىشد; و نیز چون یکى از این افراد مىخواست از نزدش برود،او را بدرقه مىکرد. یک بار امام را در جماران دیدند که به جاى صندلى بر زمیننشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امامحسین(ع) بود. امام خمینى(ره) با درسهاى عملىاش به سوگوارىها مفهومى دیگربخشید. وقتى گروهى از شبه روشنفکران به عزادارى و سینهزنىتاختند، شدیدا به ترویجسنت دیرینه عزادارى پرداخت; ازنهضتحسینى و سوگوارى براى آن حضرت دفاع کرد و فرمود: «سیدالشهداء را این گریهها حفظ کرده است... هر مکتبى تا پایشسینهزنى نباشد . .. گریه کن نباشد، حفظ نمىشود.»
جلوه دیگر علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام بهاهلبیتعلیهم السلام ، صفاى زیارت است. امام در حدود پانزدهسالى که در نجف بود، هر شب در ساعتى خاص کنار مرقد حضرتعلى(ع) آمده، زیارت جامعه کبیره را مىخواند. زیارتى که دستکم یک ساعت وقت مىخواهد، ولى انسان با خواندنمفاهیم آن احساس مىکند واقعا در برابر امامان معصومعلیهمالسلام آنچه حق آنان است، بازگو مىکند و در حقیقتیک دوره امامشناسى است. تنها در شبهایى که بیمار بود و حتى نمىتوانستبهبیرونى منزل بیاید یا اوقاتى که در کربلا بود، این برنامه راترک مىکرد. از مرحوم شهید حاج آقامصطفى خمینى نقل شده است: شبىهوا توفانىبود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتى در برداشت. به امام عرضکردم: امیرمومنان(ع) دور و نزدیک ندارد، زیارت جامعه را که درحرم مىخوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند: مصطفى،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگیرى. همان شب بالاخره به حرممشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت على(ع) در میانمردم زیارتکننده، تنه مىخورد و مورد آزار قرار مىگرفت; بویژهآن که برخى زوار ساکن روستاهاى عراق بىمبالات و ناموزون راهمىرفتند و گاه به ایشان صدمه مىزدند. امام تمام این فشارها ورنجها را در مشاهد مشرفه تحمل مىکرد، ولى از این که افرادى درجلو یا پشتسرش به عنوان همراه یا مراقب حرکت کنند، بیزاربود. کسى نقل مىکرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) دیدم که در میان انبوه زوار گیر کرده، نمىتوانست قدمىپیشگذارد. جلو رفتم و به کنار زدن مردم پرداختم. امام با تغیرو تعرض مرا منع کرد، ولى بىتوجه به نهىایشان کارم را ادامهدادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسیرى که برایشان راه بازکردهام نیامده، تغییر جهت دادهاند. تشرف امام خمینى(ره) به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاصزیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخولمىخواند. بعد از طرف پایین پاى مبارک، وارد حرم مىشد و مقیدبود چنانکه در روایات وارد شده، از بالاى سرمطهر عبور نکند. هنگامى که مقابل ضریح مطهر مىرسید، زیارت امینالله یا زیارتدیگرى را بانهایت اخلاص مىخواند. بعد دو باره به سوى پایین پابرگشته، در گوشهاى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حالتنشسته مىخواند. سپس دو رکعت نماز مىخواند و با رعایت آداب واخلاص حرم را ترک مىکرد. امام(ره) از روى مفاتیح دعا مىخواند، در حالى که عادت مراجعنیست چنین کنند و اگر دیده شده، در منزل و جاى خلوت چنینمىکنند.کیفیت زیارت امام، که بادعاهاى طولانى همراه بود، یکحالت از خود بىخود شدن وعمق اتصال روحى را با صاحب ضریح وامامى که زیارت مىکرد، نشان مىداد. همین حالت درحرم حضرتاباعبدالله و حضرت ابوالفضلعلیهما السلام نیز مشاهده مىشد. یکبارهم که در ابتداى ورودش به عراق، به کاظمین و سامرا عزیمتکرد، همین برنامه دیده مىشد. درآن اوایل امام صبحها و شبها بهحرم نخستین امام مشرف مىشد، ولى به دلیل تدریس و سایر مشاغلدیگر صبحها نمىرفت. در سحرگاه هراس انگیز آخرین شبى که امام در نجف بود و مقررگردید عراق را ترک گوید، فرمود: ناگزیر از اینجا باید بروم. در اینجا با حرم مطهر امیرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامىداند دراین مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم. و باکنایهبخشى از رنجهایى را که متحمل شده بود، بیان کرد. این برنامهما را به یاد جدبزرگوارش حضرت على(ع) مىاندازد که مىفرماید: بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، آن قوم چه رنجهایى برایش فراهمکردند و کوشیدند دست از کارش بردارد; ولى او چنین نکرد. امامهم چنین روشى را در تاریخ مبارزات خود اتخاذ کرد. امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین حضرت امام حسین(ع) مىخواند. در اغلب ایام زیارتى، در کنار مرقد حضرت امامحسین(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مىخواند. در پاریس هم این برنامهرا ادامه مىداد. امام در چند سالى که در نجف بود، براى درک تمام زیارتهاىمخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را، که حدود 80کیلومتر است، مىپیمود و اهتمام داشت در ایام عاشورا، اربعین،عرفه، نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشتسربگذارد. چون در پایین مرقد امام حسین(ع) حضرت علىاکبر(ع) آرمیده است،پایین پا نمىرفت. درنجف هم، چون روایتشده سرمقدس امام سومبالاى سر مطهر پدرش على(ع) است، امام خمینى بالاى سر نمىرفت ودور نمىزد. یک بار مىخواستند جلوى در گاهى که امام کفشهاى خود را بیرونمىآورد، روزنامه بیندازند. چون این کار انجام شد، با وجود آنکه صفحهآگهىها بود، پایش را آنجا ننهاد و فرمود: شاید اسممحمد یا على در آنها باشد. مىبینیم که امام حتى حاضر نمىشدکلمه على یا محمد، که اسم افرادى عادى بود، زیر پایش قراربگیرد تا برسد به اسامى ائمه معصومینعلیهم السلام . این حالت،اشتیاق وافر امام به آن خاندان را نشان مىدهد. آن وجودگرانقدر با شنیدن صداى صلوات و نام مبارک رسول اکرم(ص) صلواتمىفرستاد و دیده نشد که صداى صلوات مردم دیدار کننده را درحسینیه جماران بشنود و صلوات نفرستد. توسل به اهلبیتعلیهم السلام و استمداد از ارواح پاک آنبزرگواران، جلوهاى دیگر از حب امام به این خاندان بود. حجةالاسلام سید محمدجواد علم الهدى مىگوید: به اذن امام مامورشدم که به منطقه خراسان بروم و علماى آن دیار را ببینم ومصایبى را که طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشریح کنمو نامههاى امام را تحویل آنان دهم. شبى که عازم بودم، ایشانخطاب به من فرمودند: قبل از این که با هرکس ملاقات کنید، اولبه حرم امام رضا(ع) مشرف شوید و به آن حضرت بگویید: آقا، کارخطیرى پیش آمده و ما وظیفه خود دانستیم که قیام کنیم. چنانچهمرضى شماست ما را تایید کنید.
بسم رب الشهدا
فاطمیه
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب»
همانا پرهیزکاران را نیکو بازگشتگاهى است.بهشت جاویدان که درهاى آن بروى آنان گشوده است.
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمىدانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟،روشن نیست.کمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشتهاند و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز ،سه ماه ،و شش ماه است.
این همه اختلاف،و این همه روایتهاى گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم که در چنان سالها،تاریخ حادثهها از خاطر یکى بذهن دیگرى انتقال مىیافت.و چه کسى مىتواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بودهاند.و این در صورتى است که موجبات دیگر در کار نباشد.اما مىدانیم که در آن روزهاى پرآشوب،از یکسو دستهبندىهاى سیاسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوى دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پرواى ضبط تاریخ درستحوادث را داشت؟بر فرض که هیچ یک ازاین دوعامل دخالتى در این روى داد نداشته باشد،بدون شک دستههاى سیاسى که پس از این تاریخ روى کار آمدند تا آنجا که توانستهاند تاریخ حادثهها را دستکارى کردهاند.
-به نقل مجلسى از دلائل الامامه در این بیمارى بود که دو تن صحابى پیغمبر ابو بکر و عمر خواستار دیدار او شدند.اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمىداد.على (ع) گفت من پذیرفتهام که تو بآنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفتحال که چنین ستخانه خانه تو است هر چند ابن سعد نوشته است ابو بکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت اما ظاهرا از این ملاقات نتیجهاى که در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟گفتند چنین است!فاطمه گفتشما مرا آزردید و من از شما ناخشنودمو آنان از خانه او بیرون رفتند.بخارى در صحیح نویسد:پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمىگذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد.
در واپسین روزهاى زندگى،اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وى بود طلبید. اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بکر بن ابى قحافه شوهر کرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
-من در حبشه چیزى دیدم،اکنون صورت آنرا به تو نشان مىدهم.سپس چند شاخه تر خواست.شاخهها را خم کرد.پارچهاى بروى آن کشید.دختر پیغمبر گفت:
-چه چیز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد.چون من مردم تو مرا بشوى!و نگذار کسى نزد جنازه من بیاید.
در آخرین روز زندگانى آبى خواست.بدن خود را نیکو شست و شو داد جامههاى نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز کشید دستها را بر گونههاى نهاد و گفت من همین اعتخواهم مرد بنقل علماى شیعه،شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد.و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همکارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانى را بدرود گفت،عایشه خواستبه حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد.عایشه شکایتبه پدر برد که:
-این زن خثعمیه میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم.بعلاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است.ابو بکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
-اسماء چرا نمىگذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟چرا براى دختر پیغمبر حجله ساختهاى؟
-زهرا بمن وصیت کرده است کسى بر او داخل نشود-چیزى را که براى نعش او ساختهام،وقتى زنده بود باو نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برایش بسازم.
-حال که چنین است هر چه بتو گفته چنان کن .
ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.
پىنوشتها:
1.بحار ص 191 ج 43.روضة الواعظین ص 151.
2. الاستیعاب ص 749.
3.بحار ص 213 ج 43.
4-عیون المعجزات بنقل مجلسى ص 212.
5-طبقات ج 8 ص 18.
6.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شیخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.
من راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق علیه السلام می فرماید:فاطمه سلام الله علیها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد.)) ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیاء عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف 75 روز جبریل رفت و آمد داشته است... مسئله آمدن جبرئیل برا ی کسی یک مسئله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید امکان دارد بیاید، یک تناسب لازم است بین روح آن کس که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است...
حتی درباره ائمه هم ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیها است آن که من دیده ام جبرئیل به طور مکرر در آن 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه ی او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر علیه السلام هم ثبت می کرده است...
در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضائلی که برای حضرت زهرا سلام الله علیها ذکر کرده اند... با لاتر می دانم.
بسم رب الشهدا
سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جزشهادت نیست..
مهاجران شفق
بیا بخوان و بخوانیم دفتری از عشق
بیا بشوی و بشوییم دیده ی دل را
بیا بریز و بریزیم اشک هجران را
به پای گلبن گل های پرپری از عشق
بیا بسوز و بسوزیم ز آتش حسرت
به ساحل سیه ی انزوا نمی بینیم
دریغ و درد که قدر بهار نشناسیم
صلا ح دهید شهیدان دشت ماریه را
به راه شام به زینب پیام آور نور
مهاجران شفق راست قامتان ماندند
عروج همت یاران نگر که در معراج
مدام، حسرت نوشی در آتشم دارد
مرگ و زندگی برای محمد یکسان بود. یکی از دوستانش تعریف می کرد؛ جلسه ای داشتیم و جهان آرا مشغول صحبت بود. همان موقع تیراندازی شروع شد و گلوله ای از کنار گوش محمد رد شد. او هیچ عکس العملی نشان نداد. فقط کمی خود را جا به جا کرد و صحبتش را ادامه داد.
جهان آرا و همرزمانش با دست خالی جنگیدند. بنی صدر به تماس های آنان توجهی نمی کرد. بنی صدر پیغام داده بود شما بروید جلو؛ ما با یک حرکت گازانبری خرمشهر را آزاد خواهیم کرد! توهماتی بود که در سر داشت. می خواست بچه های خرمشهر را دست به سر کند. وقتی جهان آرا به تهران آمد و به دیدار حضرت امام رفت مسایل را گفت. شهید رجایی که در آن جلسه حضور داشت با خانه ما تماس گرفت و به من گفت که به جهان آرا بگویم بنی صدر تجیهزات نخواهد داد، با این که امام تأکید کرده بود که بفرستید؛ تجهیزات نخواهد آمد و با توکل به خدا بجنگید. بنی صدر در حضور امام قول داده بود تدارک کند. حتی امام بنی صدر را به خاطر این موضوع بازخواست کرده بودند. اعتقاد جهان آرا به عنوان یک فرمانده نظامی و یارانش این بود که باید بایستند و مقاومت کنند هر چند کمکی به آنان نشود.
خانم اکبرنژاد، همسر شهید جهان آرا
به خرمشهر خوش آمدید...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/3/2 :: ساعت 9:23 صبح )
بسم رب الشهدا
جمعه ها را چه قدر دوست دارم وتو را که بی طاقت ترین جمعه می آیی با شمشیری که بوی ذوالفقار علی را می دهد.با عبایی که شبیه شبهای تنهایی پیامبر است می آیی وشاید من هیچ گاه چشم های معصوم تو رازیارت نکنم .
چقدر زیباست روز آمدن تو، می آیی وکلمات به احترام تو بر می خیزند،درختها با بهار می آمیزند وسیب ها از شوق دیدار تو سرخ می شوند می آیی و طبل ها سکوت میکنند ،ستارها و نی ها خاموش می شوند و دفترها در هوای حرفهای توپر می گیرند.
سالهاست که من کلاس اولم و سالهاست که می خوانم : شب بود ، ماه پشت ابر بود ... چه وقت از پشت ابر بیرون می آیی ماه شب چهارده ؟
کدام یک از شبهای ماست که با امدنت نقره باران می شود ؟
چه وقت به درس بعدی می رسیم ؟
ان مرد با اسب آمد
کوهی از خرد و توانایی بر کمر اسب سنگینی می کنداسب آرام و راحت گام بر می دارد زمین در قبضه ی بادهای هرزه گرد مانده است چه وقت آن اسب سر می رسد تا شاعرانگی زمین را شاهد باشیم ؟
ولبها فریاد می زنند :آن مرد ،سبد دارد .
ان مرد با سبدی پر ،از کنار ما عبور خواهد کرد فواره ی رازها از سبدش سر خواهند کشید چقدر راز !
چقدر شعر ! شعر های سپید او دنیا را روشن خواهند کرد .
چه سالهایی است که در کلاف رازها سر در گم مانده ایم.
بسم رب الشهدا
فرازی از وصیت نامه شهیدحاج محمد ابراهیم حاجی مزدرانی
(( ای انسانها آگاه باشید که زرق و برقهای دنیا شما را نفریبد و بینا باشید که هر لحظه در امتحان الهی قرار گرفته اید و خوشا به حال آنان که از امتحانات الهی سر فراز بیرون آیند.))
بعضی از مواقع یا بیشتر مواقع انسان در معرض امتحان الهی قرار میگیره اما خودش غافل از همه جاست،انسان تو موقعیت های مختلفی از شادی و گرفتاری قرار میگیره و خوب یا بد اونا رو پشت سر میذاره ولی غافل از اینکه اینا امتحان الهی بوده و همین امتحان میتونسته مسیر زندگیشو عوض کنه...
یه خاطره ای از علامه جعفری رحمت الله علیه هست که خیلی جالب و تکان دهنده است.علامه جعفری خودشون نقل میکنند که:در زمان طلبگیشون در شب یکی از اعیاد با طلبه های دیگه در یکی از حجره ها جمع بودندو گرم صحبت،یک دفعه خادم مدرسه با یک عکس در دست داخل حجره میشه و وبهشون میگه دوست دارین این خانومه (عکس)حلال وطیب تو این دنیا نصیبتون بشه یا یه لحظه حضرت علی (ع)رو ببینید،طلبه ها عکس رو دست به دست میکنندو میگویند حضرت علی (ع)رو که انشاالله تو اون دنیا میبینیم ولی این خانومه تو این دنیا مال ماباشه بهتره،وقتی عکس به دست علامه میرسه بدون اینکه نگاهی به عکس بیاندازنداونو رد میکنند و میگویند :من یه لحظه دیدار با حضرت علی (ع)رو با هیچ چیز عوض نمیکنم و از اتاق خارج میشن و به اتاقشون میرن همن که در اتاقشون رو باز میکنند میبینند که اتاقشون تغییر کرده و بزرگتر شده ،به ایشون میگویندحضرت علی (ع)تو اون اتاق منتظرتون هستند(در یه اتاق دیگه تو اتاق علامه باز شده بود)علامه وارد اتاق میشن و میبینند که حضرت علی (ع)رو یک تشکی نشسته اند و به بالشتی تکیه دادند.حال علامه دگرگون میشه از اتاقشون خارج میشن وبه نزد طلبه ها میرن (طلبه ها هنوز در حال دیدن عکس بودند)علامه به طلبه ها میگویند:من به اون چیزی که میخواستم رسیدم شما چطور؟وجریان رو واسشون تعریف میکنند.آه از نهادشون بلند میشه وگریه میکنندوبه خادم میگویند تو امشب بدجوری مارو امتحان کردی.
خوب ممکنه از خودمون بپرسیم این افسوس به چه دردی میخوره؟اگه این افسوس بتونه تجربه ای باشه واسه دفعه بعد که تو دام شیطون نیفتیم خوبه اما اگه دفعه بعد هم افسوسه تکرار بشه چی؟
هر لحظه بایدخودمون رو در معرض امتحان اللهی بدونیم.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
صلوات یادت نره...