سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کژی، با دانش راست می شود . [امام علی علیه السلام]
عرفات
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاطره زبان دختر خالم

بسم رب الشهدا
با فرا رسیدن فصل امتحانات ، استرس بر ذهن و جان دانشجویان سنگینی می کنه؛ هر چند فصل امتحانات زمان گذراندن یک تجربه آرامش بخش نیست ، اما با این حال نه تنها می تونیم از تبعات و اثرات منفی اون کم کنیم، بلکه حتی می تونیم از استرس برای کسب نتایج بهتر کمک بگیریم.
هر چند شاید کمی عجیب به نظر برسه، اما به خاطر داشته باشید که استرس همیشه چیز بدی نیست.
در واقع یک میزان حداکثری مطلوب استرس وجود داره که هر چه به این سطح از استرس نزدیکتر بشید، عملکرد شما بهتر می شه. استرس بیش از حد در فصل امتحانات دقیقا مانند هر عامل دیگری که مانع تمرکز بر پرسشها می شوه عمل می کنه و باعث می شه مطالبی را که یاد گرفتید فراموش کنید. این روند می تونه از طریق سر درد، حالت تهوع ، تب و لرز یا گرفتگی عضلات اتفاق بیفته که در هر حال نتیجه ای جز عملکرد ضعیف و نمرات پایین در پی نخواهد داشت.
از اینا که بگذریم امروز میخوام خاطره دخترخالم رو از درس زبانش براتون بگم البته از زبون خودش...

خسته نباشم(نه که حالا خیلی درس خوندم واسه همین خیلی خستم(کی درس میخونه ها ))ببخشید یادم رفت سلام کنم.سلام عرض میکنم دوستانه عزیز.بسکه درس خوندم الزایمر گرفتم!(جدی نگیرید.)سلام هم یادم میره.وای چقدر درس خوندن بده.یعنی خیلی هم بد نیستا.ولی من یکی اصلا حوصلشو ندارم.خیلی هم نسبت به درسم بی خیالم.اگه کارناممو بدن دستم بگن از اول تا اخرش تجدید شدی(وای خدا نکنه.مامانم پوستمو میکنه!)فقط قهقهه میزنم.همین!خیلی بی خیالم نه؟نمیدونم چیکار کنم که از این بی خیالی در بیام.شما راهنماییم کنین.امتحانه بعدیمون زبان انگلیسیه.یه خاطره از امتحان زبان یادم اومد .الان میگم:

پارسال بود.امتحاناته نوبته اول.یه روزه زیبا و بارونی.ساعته اخر قرار بود ازمون امتحان بگیرن.? هفته ی تعطیلی تمام شده بود و دوباره برگشته بودیم مدرسه.خلاصه ما هم نوبته صبح بودیم ولی چون هوا ابری بود احساس میکردی بعد از ظهره(وای من عاشقه این هوام).بالاخره ساعته اخر رسید.همه رفتن توکلاس نشستن. هر کس سره جای خودش.و طبق معمول داشتن برایه تقلبی هاشون برنامه ریزی میکردن تا برگه هارو پخش کردن و همه ظاهرا ساکت شدن.امتحان خیلی اسون بود.البته از نظره من.بقیه رو نمیدونم.من بعد از ?? دقیقه یا ربع ساعت برگمو دادم و رفتم بیرون.همه داشتن فحشم میدادن که نامرد چرا اینقدر زود؟چرا تقلبی ندادی.منم از اونجایی که خیلی مهربونمدلم به حالشون سوخت ولی دیگه دیر شده بود.خلاصه رفتم بیرون.معلمه زبانمون بعد از اینکه یه دور رفت سره کلاسا فلنگو بستو ده بدو که در ریم .این بیچاره هایی که داشتن امتحان میدادن و به مشکل بر میخوردند هم به امانه خدا.من داشتم جلو دره کلاس قدم میزدم که مراقبه کلاسه ما اومد بیرون و گفت برو خانومه(...)رو صدا بزن.منم گفتم رفته خونشون.بعد مراقبه گفت بچه ها اشکال دارن.بچه ها هم که صدارو شنیده بودن گفتن خانوم بگین نرگس بیاد.خانومه هم که مشاوره مدرسه بود و می خواست بگه که اره دیگه بچه هارو درک میکنه و تو کارش وارده(هر کس فکره تبلیغات به نفعه خودشه!) گفت می تونی بیای؟منم گفتم باشه و رفتم داخل.این مراقبه بیچاره هم که چیزی از زبان سرش نمیشد .هر کس سوالی داشت از من پرسید و منم جوابه کامل رو در اختیارش گذاشتم.خلاصه تو همون امتحان تمامه بچه هایی که تویه اون کلاس بودن همه بالا تر از ?? گرفتن .خیلی حال داد .معلممون چشش ? تا شده بودو به خودش و تدریسش امیدوار شد.ولی بعد که فهمید وااااااای چشتون روزه بد نبینه.شد مثله کاردو پنیر با منه بد بخت.البته جیکش در نیومدچون نمره هایه بالایه بچه ها به نفعه خودش هم بود و کلی امتیاز می گرفت.

از بدبختی یا خوشبختی امسال هم معلممه !اینم خاطره ی امتحانه زبانه ما . برام دعا کنید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/10/12 :: ساعت 3:2 عصر )
»» عشقبازی عشاق

 

...پروردگارا! آنچه در نیت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را براى خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذیر. پروردگارا! ما را به معناى حقیقى کلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامى قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روزبه‌روز به عزت علمى و عملى بیشتر نایل بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى کن. پروردگارا! این ساعات و این روزها و شبها و ایام مغتنم و اکسیرى ماه رمضان را براى ما، براى دلهاى ما، براى بصیرتهاى ما، براى جانهاى ما و براى عمل ما ان‌شاءالله مبارک بگردان و توفیق بهره‌مندى از ضیافت خود را در این ماه به همه‌ى ما عنایت کن.

 

بیانات در دیدار با اساتید دانشگاه

کلام نور

دعای روزه دار ردّ نمی شود .     پیامبر اکرم (ص)

خداوند در هر شب ماه رمضان می گوید :« به عزت وجلالم سوگند ، به فرشتگان فرمان داده ام درهای آسمان را بر روی بندگان دعا کننده من بگشاید ».     پیامبر اکرم (ص)

ماه رمضان ماه استغفار ، ماه روزه وماه دعا است .  پیامبر اکرم (ص)

ماه خدا به سوی شما روی آورده است ...  جان شما در گرو اعمال شما است ؛ پس آن را با استغفار آزاد کنید . پیامبر اکرم (ص)

دعای شما در این ماه به اجابت می رسد .  پیامبر اکرم (ص)

بر شما باد در ماه رمضان به بسیاری استغفار ودعا  .  امام علی (ع)

در ماه رمضان جز به دعا وتسبیح واستغفار وتکبیر لب نمی گشود .  امام سجاد (ع)

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( پنج شنبه 86/7/12 :: ساعت 6:5 عصر )
»» به خدا خیلی دلتنگتم آقاجون...

بسم رب الشهدا

سلام دوستان...گرچه چند وقتی دست و دلم نیومد بیام سراغ وبلاگم ولی خداییش خیلی دلم برای وبلاگم ومخصوصاشماها تنگ شده بود ...دیگه طاقت نیاوردم ودلم نیومد در مورد این ایام مبارک وخجسته چیزی ننویسم ...البته پیشاپیش این عید بزرگ رو بهتون تبریک میگم ...

برقامت دلربای مهدی صلوات


دلم می خواست یه مقاله بنویسم ولی با نوشتن دو خط  بی اختیار دلم گرفت احساس کردم میون کلمه ها،حرفام داره گم می شه .

وقتی می خوام بنویسم از آدمایی که خیلی بی تفاوت روزشونُ شب می کنن بدون اینکه حتی یه ذره به فکر آقا(حضرت مهدی(عج))باشند .حتی دریغ از اینکه یه قدم برای جلو افتادن ظهور تلاش کنند دلم می گیره.

دلم می گیره از دست خودم،از دست آدمایی مثل خودم .

می دونی چرا چون اونی که من و آدمای مثل من راحت از کنارش می گذریم و تمام تلاشمون شده یه دعای فرج خوندن شبای جمعه و هر چند وقت یکبار رفتن به جمکران برای ظهورش،می دونی در حقمون چه دعاها و کارهایی که نمی کنه.

هر بار که یاد این سخن امام زمان(عج) می افتم واقعاً از خودم خجالت می کشم.

(سید بن طاووس رحمه الله علیه می گوید:شبی در سامرا وارد سرداب امام زمان (ع) شدم.صدای ملکوتی امام را که با لحنی آرام  و دلسوزانه دعا می کرد را شنیدم:

شنیدم که می گفت:

پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند،از زیادی گِلِ ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند،خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.

پروردگارا ! آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای......)

 اصلاً ما چقدر امام زمانمونو می شناسیم،آیا فقط شناختن آقا کافیه؟

چرا نمی خوایم جدی به این مسائل نگاه کنیم خودمونو که نمی تونیم گول بزنیم،عشق امام زمان توی دلای هممون هست حتی اونایی که ادعا می کنن هیچ اعتقادی به آقا ندارند.

 فقط یه کم هممون سُستیم. دوستش داریم،بهش اعتقاد داریم می دونیم که یه روز می یاد تا دنیا رو گلستون بکنه و ...

خوب..................................

حالا چی؟

ما این وسط چی کاره ایم؟

بیایید یه ذره با هم فکر کنیم،یعنی هیچ وظیفه ای در این دوران غیبت بر عهده ی ما نیست؟


«شیعیان ما به اندازه آب خوردن ، ما را نمی خواهند ،اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد» « امام زمان (عج)»


الهم عجل لولیک الفرج...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 3:48 عصر )
»» خوش به حال کبوتر ای حرمت

بسم رب الشهدا 

 هرشب در خیال خویش
ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم
و با نسیم
کبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى کنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یک لحظه
یک ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى کند
و من
بى قرار مثل یک قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم

و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم
و کبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش

بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم
    *****

عشق بى نهایت
دل به زیارت تو اوج مى گیرد
اى رضا!
مى آیم به سوى تو
تو اى عشق بى نهایت!
و تو
عاشقانه عقده هاى دلم را مرحمى مى شوى
و هاى هاى اشکهایم
به زیارت تو
از دیدگانم جارى مى شود
اى ملکه دلهاى خسته!
تو جام مرا پر از شراب معنویت مى سازى
و من
عاشقانه نامت را فریاد مى زنم:
اى امام هشتمین!
اى ضامن آهوان رمیده!
تو معیار سنجش صداقت هستى

تو آسمان زلال دلها هستى

*****

عشق،
پنجره فولادت را معنا مى کند
و دل به زیارت تو اوج مى گیرد
اى ضریح سراسر نور!
با دلى آکنده از صداقتهاى تو
با جامى تهى از عشق
و چشمانى بر گل نشسته
به سوى تو مى آیم
و پرندگان حرمت
عروجت را معنا مى کنند
و عاشقانه دانه از لانه نور برمى چینند
و تو را مى ستایند
اى بزرگ ترین واژه کلام!
تو عروج آسمانى کرده اى
و تمامى زائران ضریحت را
به سوگ عشق نشانده اى
که همه سینه ها و همه جانها
تو را مى طلبد

 اگه قسمت باشه قراره دوشنبه 4تیرماه برم زیارت امام خوبان

التماس دعا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( یکشنبه 86/4/3 :: ساعت 10:44 صبح )
»» یاس و سیلی و پژمردگی و آه و ناله و بغض گلو وپهلوولگدهای عدو


بسم رب الشهدا

یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله . 

ای مضمون آب وآینه ،

            ای نجابت سبز،

                     ای رایحه  صبح ،

خورشید رو به تو نماز می گذارد

          ومهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا می نشیند.

                    ای بلندای قامت سپیده !

                           ای مفهوم سبز ولایت !

                                        ای زهره !

                                                     ای زهرا!

   ای صداقت محمد

                  ای زبان علی

                            ای اسطوره مهر

 

سلام بر صورت نیلی

               سلام بر پهلوی شکسته

                      وسلام بر خسوف غمگینانه تو !

 

نام : فاطمه (س)

لقب : زهرا

کنیه : ام ابیها

نام پدر :  حضرت  محمد (ص)

نام مادر : خدیجه کبری (س)

نام همسر: علی بن ابیطالب (ع)

لقب : زهرا،صدیقه،طاهره،راضیه،مرضیه،مبارکه،بتول ( لقب زهرا از شهرت بیشترى برخوردار است. )

محل ولادت : مکه خانه خدیجه

مدت عمر : 18 سال

تاریخ شهادت : 3 جمادی الثانی سال 11 هجری

علت شهادت : صدمات وارده

نام قاتل : ثانی

محل دفن : مدینه طیبه

 

در دهه فاطمیه ، ایام شهادت دخت مکرم نبی اسلام ، قرار داریم . طاهره ای  که  سراسر زندگی اش سرشار از آموزه های والای انسانی واخلاقی است . از هر سمت وسو که مورد توجه قرار گیرد، معرفت آموز است وسرمشق دهنده  است .

فاطمه (س) را باید به تنهایی ومطلق ومجزا از وابستگی های ارزشمندش ، تنها  به عنوان یک انسان در نظر گرفت تا پی به علو درجاتش برد وبی هیچ اغراق افسانه ای ، ارزش های آسمانی اش را درعین آنکه بر زمین خدا ودر میان خلق خدا راه می رفت وزندگی می کرد،به بررسی نشست . دختر رسول گرامی اسلام بودن ویا افتخار همسری ابر مردی چون علی را داشتن ویا مادر سلسله نورانی امامت بودن و...، اینها همه به تنهایی هر کدامشان فضیلتی گرانسنگ وبی همتاست ، اما باز در حق فاطمه ، ره انصاف ننموده ایم اگر تنها به اعتبار همین گونه فضایل قومی ونسبی اش به او بپردازیم وشخصیت وی  را با همین نگاه به قضاوت در آییم . نه ، فاطمه زهرا (س) ، خود به تنهایی باید نگریسته شود تا به گفته زیبای دکتر شریعتی _ «دانسته شود که فاطمه ، فاطمه است » . فاطمه را پاره تن رسول خدا دانستن نیز نگاهی دیگر ، که هر دو نگاه ونگرش نیز منبعث ومأخذ از تعاریف خود رسول خدا (ص) است . که هرزگاهی به تناسب مقام وموقعیت های پیش آمده ، کلامی وعبارتی را در باب مقام گرامی حضرت زهراء (س) به سلک سخن در می آورند .

آری فاطمه ، منسوب به پیامبر است . عزیز وپاره تن رسول خدا است ، اما او به تنهایی نیز کرامتی والاتر از اینها را دارد . او خود مادر پدر خویش است . مادر همان شخصیت بزرگواری که دخترش را پاره وجود خود وقوت قلب خود می داند وبه راستی این زن  مطهره را چه صفات وخصلت های ممتاز ی مگر بوده است که چنین قابل ستایش والهام می تواند باشد ؟ از طریق  پدر وهمسر وفرزند ، به فاطمه نزدیک شدن ، یک نگاه است  واز طریق خودش واز مسیر خصوصیات فردی خودش  به او تقرب جستن ، نگاهی دیگر واما درس آموزتر وبه تحصیل شناخت حقیقی وتحقیقی از مقام ومرتبه فاطمه نزدیک تر ودقیق تر .

داستان حضرت فاطمه (س) ، داستان تاریخی ومنحصر به فرد یک انسان پای بند به ارزشهای والای ایمانی وانسانی است که تا سر حد جان وتوان مقید ومتعهد به مبانی فکری ودینی خود بوده است . داستان او شرح دلپذیر عواطف بلند آسمانی وروایت رویای ایمان وایثار واعتقاد انسانی است . داستان شنیدنی پارسایی وعفت وکرامت یک زن پیراسته واراسته به آرایش روحی ومعنوی است .  حکایت یک بانوی وظیفه شناس ویک همسر. ستونی است که کنار او آرامشگاه مرد زندگی است . قصه او شرح قناعت ها وبسندگی های دنیایی ودل بستن به زیور های حقیقی تر وماندنی تر است . فاطمه (س) سمبل یک بانوی ارزشمند والگو به لحاظ حضور ، مثبت وتأثیر گذار در محیط خانه ودر محیط جامعه است .

فاطمه (س) را باید اینگونه شناخت . از طریق خودش ودر خودش ، فاطمه را با فاطمه و در فاطمه باید به معرفت نشست . هر چند که باز هم باید گفت « ما عرف حق معرفتک » 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( یکشنبه 86/3/20 :: ساعت 2:46 عصر )
»» غم فراق تودر باورم نمی گنجد

بسم رب الشهدا

 چهره‏اى ملکوتى

حضرت امام خمینى(ره) در جهت اعتلاى اسلام و بیدارى جامعه اسلامى‏همان مسیرى را پیمود که رسول اکرم(ص) و ائمه هدى‏علیهم السلام‏در نوردیده بودند. آن بزرگوار، با تکیه برارزشها و فضایل،انقلاب عظیمى را بنیان نهاد که از شجره طیبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود. روح‏الله، روشن ضمیر عصر حاضر با عصا و ید بیضاى موسوى، حکمت‏مصطفوى و شجاعت علوى براى رهایى مظلومان و محرومان کمرهمت‏بست‏و دل آنان را به نور امید روشن ساخت. حرکت الهى او به مومنان‏عزت، به مسلمین ابهت و اقتدار و به دنیاى خفته در جهل وبى‏خبرى مادیت، معنویت عطا فرمود. به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیه‏الله خامنه‏اى: «... امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدى(ص) وبا اعتماد به ایمان دینى مردم و با شجاعت و اخلاص و توکل‏کم‏نظیر خود، راه مبارزه را در میان سختى‏ها و مصایب طاقت‏فرساگشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعیت‏هاى تلخ و راه علاج آن آشنا کرد...» امام خمینى(ره) ازخصالى برخوردار بود که شایسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درک عمیق معرفتى و تقواى عملى وعلمى، در حد یکى ازبزرگترین شخصیتهاى جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر صلابت چون کوه پیش رفت تا حق بماند، سنت رسول اکرم(ص) ازغبارهاى بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگ‏اهل‏بیت‏علیهم السلام چون جویبارى با صفا کشتزار تشنه انسانیت راسیراب سازد.

محبت و معرفت

امام خمینى(ره) از دوران نوجوانى با اطاعت از احکام الهى به‏تزکیه و تصفیه درون و تحصیل مقامات معنوى روى آورد و در همین‏دوران، عطر پارسایى‏اش در فضاى جان مشتاقان مکارم پیچید. سحرخیزى، تهجد و راز و نیاز به درگاه حى بى‏نیاز حالاتى است که‏امام خمینى از همان اوان جوانى بدان اهتمام داشت. حب خداوند،که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانیدو چون به ایمان و معرفت و اخلاص خویش افزود، این محبت ملکوتى‏در وجودش فزونتر گردیده، چون چشمه‏اى جوشید و او را از یاد غیرخدا پاک ساخت. بدین ترتیب، جذب پاکیها شد و پیوندى مستحکم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار کرد. این پیوند مقدس به تدریج‏به عشقى جاودان تبدیل شد. او دیگرسراپا محبت و شیفتگى شده بود. هرکجا روایتى از امام(ع) به‏میان مى‏آمد و یا نام راوى احادیث اهل‏بیت‏علیهم السلام رامى‏شنید، احترام مى‏نهاد و تجلیل مى‏کرد; و در مورد امامان‏علیهم‏السلام مى‏فرمود: «سلام الله علیهم اجمعین‏». عشق به خاندان‏عصمت و طهارت سبب شد تا براى دفاع از حریم آنان کتاب «کشف‏اسرار» را در سنین جوانى به رشته تاءلیف درآورد و براى زیارت‏خانه خدا و کربلاى امام حسین(ع) کتابهایش را بفروشد. بارهااتفاق مى‏افتاد که امام از حالات و سیره اهل‏بیت‏علیهم السلام‏مطالبى نقل مى‏فرمود تا مسایل اسلامى به صورت خشک عرضه نگردد وروح معنوى شاگرد تکامل داده شود. صداى یاحسین(ع) سرشک بر دیدگانش جارى مى‏ساخت. و با آنکه درمصایب شکیبا بود و حتى براى شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفى‏اشک نمى‏ریخت، در محافل ذکر اهل‏بیت‏علیهم السلام چون عبارت‏«السلام علیک یا اباعبدالله‏» را مى‏شنید قطرات اشک از دیدگانش‏فرو مى‏چکید. در ماجراى ارتحال فرزندش، هرکس وارد خانه امام درنجف مى‏گردید بى اختیار اشک مى‏ریخت، اما او چون کوهى استواربود و به هیچ وجه آثار شکست، اندوه و تاءلم در سیمایش هویدانشد. یکى از ذاکران حسینى گفت: این حالت امام خطرناک است. باید کارى کرد تا ایشان نیز بگرید. نباید اجازه دهیم بغض امام‏در درونش منفجر شود. پس به مناسبت، روضه حضرت على‏اکبر(ع) را خواند. امام سر برزمین نهاد و گریست. یکى از یارانش در باره مجالس روضه‏خوانى وى‏چنین مى‏گوید: آن زمانى که امام در ایران به سر مى‏برد، سه روزفاطمیه (اول، دوم و سوم جمادى الثانى) روضه داشت. در نجف که‏بود، سه شب احیا را هم اضافه کرد. روضه‏خوان که روضه مى‏خواند، امام همین طور دستمال دستش بود و گریه مى‏کرد. گاهى هم در کربلادر دسته‏هاى سینه‏زنى و عزادارى شرکت مى‏کرد و یا در نجف‏سوگواران حسینى خدمتش مى‏آمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مى‏کرد. یکى از نویسندگان معاصر مى‏نویسد: «بارها مشاهده مى‏کردم که درمسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) یا در خانه برخى از علما، امام‏همچنان آرام و ساکت نشسته بودند و به سخنان واعظ یا خطیب گوش‏مى‏دادند; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت فرا مى‏رسید، دستمال ازجیب بیرون آورده و بى‏اختیار گریسته و گوهر اشک را از دیدگان‏مبارک جارى مى‏نمودند. در زمانى که امام در فرانسه به سر مى‏بردند، چون ماه محرم فرارسید، در روز تاسوعا امام از یکى از همراهان خواست روضه‏بخواند. او عرض کرد: آمادگى ندارم و حال و هواى پاریس به هیچ‏وجه مناسب روضه‏خوانى نیست. امام تاکید فرمود: فرقى نمى‏کند باید به همان صورت مجالس‏معمولى ایران، روضه بخوانى. وى ظهر تاسوعا در جمع خبرنگاران‏ایرانى و خارجى شروع به روضه‏خواندن کرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گریه است. براى کسانى که از کشورهاى اروپایى آمده بودند، شگفت‏آور بود که‏مردى; پس از سالهاى متمادى مبارزه در برابر استبداد واستکبار، روز تاسوعا بنشیند و بگرید; اما امام به این تفاسیروقعى نمى‏نهاد و لازم مى‏دید آداب و رسوم محرم و ایام سوگوارى درآنجا هم اجرا شود. امام چنان دلباخته و مشتاق اهل‏بیت و سیدالشهداء(ع) بود که هروقت روضه‏خوان یا مداح اهل‏بیت‏علیهم السلام را مى‏دید، تمام قدبلند مى‏شد; و نیز چون یکى از این افراد مى‏خواست از نزدش برود،او را بدرقه مى‏کرد. یک بار امام را در جماران دیدند که به جاى صندلى بر زمین‏نشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امام‏حسین(ع) بود. امام خمینى(ره) با درسهاى عملى‏اش به سوگوارى‏ها مفهومى دیگربخشید. وقتى گروهى از شبه روشنفکران به عزادارى و سینه‏زنى‏تاختند، شدیدا به ترویج‏سنت دیرینه عزادارى پرداخت; ازنهضت‏حسینى و سوگوارى براى آن حضرت دفاع کرد و فرمود: «سیدالشهداء را این گریه‏ها حفظ کرده است... هر مکتبى تا پایش‏سینه‏زنى نباشد . .. گریه کن نباشد، حفظ نمى‏شود.»

صفاى زیارت

جلوه دیگر علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام به‏اهل‏بیت‏علیهم السلام ، صفاى زیارت است. امام در حدود پانزده‏سالى که در نجف بود، هر شب در ساعتى خاص کنار مرقد حضرت‏على(ع) آمده، زیارت جامعه کبیره را مى‏خواند. زیارتى که دست‏کم یک ساعت وقت مى‏خواهد، ولى انسان با خواندن‏مفاهیم آن احساس مى‏کند واقعا در برابر امامان معصوم‏علیهم‏السلام آنچه حق آنان است، بازگو مى‏کند و در حقیقت‏یک دوره امام‏شناسى است. تنها در شب‏هایى که بیمار بود و حتى نمى‏توانست‏به‏بیرونى منزل بیاید یا اوقاتى که در کربلا بود، این برنامه راترک مى‏کرد. از مرحوم شهید حاج آقامصطفى خمینى نقل شده است: شبى‏هوا توفانى‏بود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتى در برداشت. به امام عرض‏کردم: امیرمومنان(ع) دور و نزدیک ندارد، زیارت جامعه را که درحرم مى‏خوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند: مصطفى،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگیرى. همان شب بالاخره به حرم‏مشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت على(ع) در میان‏مردم زیارت‏کننده، تنه مى‏خورد و مورد آزار قرار مى‏گرفت; بویژه‏آن که برخى زوار ساکن روستاهاى عراق بى‏مبالات و ناموزون راه‏مى‏رفتند و گاه به ایشان صدمه مى‏زدند. امام تمام این فشارها ورنج‏ها را در مشاهد مشرفه تحمل مى‏کرد، ولى از این که افرادى درجلو یا پشت‏سرش به عنوان همراه یا مراقب حرکت کنند، بیزاربود. کسى نقل مى‏کرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) دیدم که در میان انبوه زوار گیر کرده، نمى‏توانست قدمى‏پیش‏گذارد. جلو رفتم و به کنار زدن مردم پرداختم. امام با تغیرو تعرض مرا منع کرد، ولى بى‏توجه به نهى‏ایشان کارم را ادامه‏دادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسیرى که برایشان راه بازکرده‏ام نیامده، تغییر جهت داده‏اند. تشرف امام خمینى(ره) به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاص‏زیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخول‏مى‏خواند. بعد از طرف پایین پاى مبارک، وارد حرم مى‏شد و مقیدبود چنانکه در روایات وارد شده، از بالاى سرمطهر عبور نکند. هنگامى که مقابل ضریح مطهر مى‏رسید، زیارت امین‏الله یا زیارت‏دیگرى را بانهایت اخلاص مى‏خواند. بعد دو باره به سوى پایین پابرگشته، در گوشه‏اى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حالت‏نشسته مى‏خواند. سپس دو رکعت نماز مى‏خواند و با رعایت آداب واخلاص حرم را ترک مى‏کرد. امام(ره) از روى مفاتیح دعا مى‏خواند، در حالى که عادت مراجع‏نیست چنین کنند و اگر دیده شده، در منزل و جاى خلوت چنین‏مى‏کنند.کیفیت زیارت امام، که بادعاهاى طولانى همراه بود، یک‏حالت از خود بى‏خود شدن وعمق اتصال روحى را با صاحب ضریح وامامى که زیارت مى‏کرد، نشان مى‏داد. همین حالت درحرم حضرت‏اباعبدالله و حضرت ابوالفضل‏علیهما السلام نیز مشاهده مى‏شد. یک‏بارهم که در ابتداى ورودش به عراق، به کاظمین و سامرا عزیمت‏کرد، همین برنامه دیده مى‏شد. درآن اوایل امام صبحها و شبها به‏حرم نخستین امام مشرف مى‏شد، ولى به دلیل تدریس و سایر مشاغل‏دیگر صبح‏ها نمى‏رفت. در سحرگاه هراس انگیز آخرین شبى که امام در نجف بود و مقررگردید عراق را ترک گوید، فرمود: ناگزیر از اینجا باید بروم. در اینجا با حرم مطهر امیرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامى‏داند دراین مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم. و باکنایه‏بخشى از رنجهایى را که متحمل شده بود، بیان کرد. این برنامه‏ما را به یاد جدبزرگوارش حضرت على(ع) مى‏اندازد که مى‏فرماید: بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، آن قوم چه رنجهایى برایش فراهم‏کردند و کوشیدند دست از کارش بردارد; ولى او چنین نکرد. امام‏هم چنین روشى را در تاریخ مبارزات خود اتخاذ کرد. امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین حضرت امام حسین(ع) مى‏خواند. در اغلب ایام زیارتى، در کنار مرقد حضرت امام‏حسین(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مى‏خواند. در پاریس هم این برنامه‏را ادامه مى‏داد. امام در چند سالى که در نجف بود، براى درک تمام زیارتهاى‏مخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را، که حدود 80کیلومتر است، مى‏پیمود و اهتمام داشت در ایام عاشورا، اربعین،عرفه، نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشت‏سربگذارد. چون در پایین مرقد امام حسین(ع) حضرت على‏اکبر(ع) آرمیده است،پایین پا نمى‏رفت. درنجف هم، چون روایت‏شده سرمقدس امام سوم‏بالاى سر مطهر پدرش على(ع) است، امام خمینى بالاى سر نمى‏رفت ودور نمى‏زد. یک بار مى‏خواستند جلوى در گاهى که امام کفش‏هاى خود را بیرون‏مى‏آورد، روزنامه بیندازند. چون این کار انجام شد، با وجود آن‏که صفحه‏آگهى‏ها بود، پایش را آنجا ننهاد و فرمود: شاید اسم‏محمد یا على در آنها باشد. مى‏بینیم که امام حتى حاضر نمى‏شدکلمه على یا محمد، که اسم افرادى عادى بود، زیر پایش قراربگیرد تا برسد به اسامى ائمه معصومین‏علیهم السلام . این حالت،اشتیاق وافر امام به آن خاندان را نشان مى‏دهد. آن وجودگرانقدر با شنیدن صداى صلوات و نام مبارک رسول اکرم(ص) صلوات‏مى‏فرستاد و دیده نشد که صداى صلوات مردم دیدار کننده را درحسینیه جماران بشنود و صلوات نفرستد. توسل به اهل‏بیت‏علیهم السلام و استمداد از ارواح پاک آن‏بزرگواران، جلوه‏اى دیگر از حب امام به این خاندان بود. حجة‏الاسلام سید محمدجواد علم الهدى مى‏گوید: به اذن امام مامورشدم که به منطقه خراسان بروم و علماى آن دیار را ببینم ومصایبى را که طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشریح کنم‏و نامه‏هاى امام را تحویل آنان دهم. شبى که عازم بودم، ایشان‏خطاب به من فرمودند: قبل از این که با هرکس ملاقات کنید، اول‏به حرم امام رضا(ع) مشرف شوید و به آن حضرت بگویید: آقا، کارخطیرى پیش آمده و ما وظیفه خود دانستیم که قیام کنیم. چنانچه‏مرضى شماست ما را تایید کنید.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 2:19 عصر )
»» درآستانه ملکوت

بسم رب الشهدا

فاطمیه
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب‏»
همانا پرهیزکاران را نیکو بازگشتگاهى است.بهشت جاویدان که درهاى آن بروى آنان گشوده است.
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمى‏دانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟،روشن نیست.کمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته‏اند  و میان این دو مدت روایت‏هاى مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز ،سه ماه ،و شش ماه است.
این همه اختلاف،و این همه روایت‏هاى گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم که در چنان سالها،تاریخ حادثه‏ها از خاطر یکى بذهن دیگرى انتقال مى‏یافت.و چه کسى مى‏تواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بوده‏اند.و این در صورتى است که موجبات دیگر در کار نباشد.اما مى‏دانیم که در آن روزهاى پرآشوب،از یکسو دسته‏بندى‏هاى سیاسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوى دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پرواى ضبط تاریخ درست‏حوادث را داشت؟بر فرض که هیچ یک ازاین دوعامل دخالتى در این روى داد نداشته باشد،بدون شک دسته‏هاى سیاسى که پس از این تاریخ روى کار آمدند تا آنجا که توانسته‏اند تاریخ حادثه‏ها را دستکارى کرده‏اند.
-به نقل مجلسى از دلائل الامامه در این بیمارى بود که دو تن صحابى پیغمبر ابو بکر و عمر خواستار دیدار او شدند.اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمى‏داد.على (ع) گفت من پذیرفته‏ام که تو بآنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفت‏حال که چنین ست‏خانه خانه تو است  هر چند ابن سعد نوشته است ابو بکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت اما ظاهرا از این ملاقات نتیجه‏اى که در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟گفتند چنین است!فاطمه گفت‏شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودمو آنان از خانه او بیرون رفتند.بخارى در صحیح نویسد:پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمى‏گذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد.
در واپسین روزهاى زندگى،اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وى بود طلبید. اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بکر بن ابى قحافه شوهر کرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمى‏دارم بر جسد زن جامه‏اى بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
-من در حبشه چیزى دیدم،اکنون صورت آنرا به تو نشان مى‏دهم.سپس چند شاخه تر خواست.شاخه‏ها را خم کرد.پارچه‏اى بروى آن کشید.دختر پیغمبر گفت:
-چه چیز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مى‏سازد.چون من مردم تو مرا بشوى!و نگذار کسى نزد جنازه من بیاید.
در آخرین روز زندگانى آبى خواست.بدن خود را نیکو شست و شو داد جامه‏هاى نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز کشید دست‏ها را بر گونه‏هاى نهاد و گفت من همین اعت‏خواهم مرد بنقل علماى شیعه،شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد.و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همکارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانى را بدرود گفت،عایشه خواست‏به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد.عایشه شکایت‏به پدر برد که:
-این زن خثعمیه میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمى‏گذارد من نزد جسد او بروم.بعلاوه براى او حجله‏اى چون حجله عروسان ساخته است.ابو بکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
-اسماء چرا نمى‏گذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟چرا براى دختر پیغمبر حجله ساخته‏اى؟
-زهرا بمن وصیت کرده است کسى بر او داخل نشود-چیزى را که براى نعش او ساخته‏ام،وقتى زنده بود باو نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برایش بسازم.
-حال که چنین است هر چه بتو گفته چنان کن .
 ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.

پى‏نوشتها:
 1.بحار ص 191 ج 43.روضة الواعظین ص 151.
2. الاستیعاب ص 749.
3.بحار ص 213 ج 43.
4-عیون المعجزات بنقل مجلسى ص 212.
5-طبقات ج 8 ص 18.
6.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شیخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.

 حضرت امام رحمه الله علیه در مورد حضرت فاطمه(س)بیانات متعددی فرمودند که در اینجا یک نمونه از فرمایشات آن بزرگوار رو براتون انتخاب کردم....

من راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق علیه السلام می فرماید:فاطمه سلام الله علیها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد.)) ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیاء عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف 75 روز جبریل رفت و آمد داشته است... مسئله آمدن جبرئیل برا ی کسی یک مسئله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید  امکان دارد بیاید، یک تناسب لازم است بین روح آن کس که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است...

حتی درباره ائمه هم ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیها است آن که من دیده ام جبرئیل به طور مکرر در آن 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه ی او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر علیه السلام هم ثبت می کرده است...

در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضائلی که برای حضرت زهرا سلام الله علیها ذکر کرده اند... با لاتر می دانم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/3/9 :: ساعت 2:43 عصر )
»» نخل های استوار

بسم رب الشهدا
سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جزشهادت نیست..

مهاجران شفق

بیا بخوان و بخوانیم دفتری از عشق
حدیث حادث میدان باوری از عشق

بیا بشوی و بشوییم دیده ی دل را
به آب کوثر و باران اختری از عشق

بیا بریز و بریزیم اشک هجران را
 به پای گلبن گل های پرپری از عشق

بیا بسوز و بسوزیم ز آتش حسرت
که کاروان شد و مانده خاطری از عشق

به ساحل سیه ی انزوا نمی بینیم
شکوه زورق در خون شناوری در عشق

دریغ و درد که قدر بهار نشناسیم
خزان قامت گل هاست کیفری از عشق

صلا ح دهید شهیدان دشت ماریه را
به جبهه ها شده بر پای محشری از عشق

به راه شام به زینب پیام آور نور
خبر دهید ز غوفای دیگری از عشق

مهاجران شفق راست قامتان ماندند
به جاودانه تاریخ مظهری از عشق

عروج همت یاران نگر که در معراج
ز بعد خویش گشودند معبری از عشق

مدام، حسرت نوشی در آتشم دارد
کجاست بامی خون رنگ، ساغری از عشق

          

مرگ و زندگی برای محمد یکسان بود. یکی از دوستانش تعریف می کرد؛ جلسه ای داشتیم و جهان آرا مشغول صحبت بود. همان موقع تیراندازی شروع شد و گلوله ای از کنار گوش محمد رد شد. او هیچ عکس العملی نشان نداد. فقط کمی خود را جا به جا کرد و صحبتش را ادامه داد.

جهان آرا و همرزمانش با دست خالی جنگیدند. بنی صدر به تماس های آنان توجهی نمی کرد. بنی صدر پیغام داده بود شما بروید جلو؛ ما با یک حرکت گازانبری خرمشهر را آزاد خواهیم کرد! توهماتی بود که در سر داشت. می خواست بچه های خرمشهر را دست به سر کند. وقتی جهان آرا به تهران آمد و به دیدار حضرت امام رفت مسایل را گفت. شهید رجایی که در آن جلسه حضور داشت با خانه ما تماس گرفت و به من گفت که به جهان آرا بگویم بنی صدر تجیهزات نخواهد داد، با این که امام تأکید کرده بود که بفرستید؛ تجهیزات نخواهد آمد و با توکل به خدا بجنگید. بنی صدر در حضور امام قول داده بود تدارک کند. حتی امام بنی صدر را به خاطر این موضوع بازخواست کرده بودند. اعتقاد جهان آرا به عنوان یک فرمانده نظامی و یارانش این بود که باید بایستند و مقاومت کنند هر چند کمکی به آنان نشود.

خانم اکبرنژاد، همسر شهید جهان آرا

                                                        به خرمشهر خوش آمدید...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/3/2 :: ساعت 9:23 صبح )


»» درکلاف سر در گم رازها

بسم رب الشهدا 

جمعه ها را چه قدر دوست دارم وتو را که بی طاقت ترین جمعه می آیی با شمشیری که بوی ذوالفقار علی را می دهد.با عبایی که شبیه شبهای تنهایی پیامبر است می آیی وشاید من هیچ گاه چشم های معصوم تو رازیارت نکنم .

چقدر زیباست روز آمدن تو، می آیی وکلمات به احترام تو بر می خیزند،درختها با بهار می آمیزند وسیب ها از شوق دیدار تو سرخ می شوند می آیی و طبل ها سکوت میکنند ،ستارها و نی ها خاموش می شوند و دفترها در هوای حرفهای توپر می گیرند.

سالهاست که من کلاس اولم و سالهاست که می خوانم : شب بود ، ماه پشت ابر بود ... چه وقت از پشت ابر بیرون می آیی ماه شب چهارده ؟

کدام یک از شبهای ماست که با امدنت نقره باران می شود ؟

چه وقت به درس بعدی می رسیم ؟

ان مرد با اسب آمد

کوهی از خرد و توانایی بر کمر اسب سنگینی می کنداسب آرام و راحت گام بر می دارد زمین در قبضه ی بادهای هرزه گرد مانده است چه وقت آن اسب سر می رسد تا شاعرانگی زمین را شاهد باشیم ؟

 ولبها  فریاد می زنند :آن مرد ،سبد دارد .

ان مرد با سبدی پر ،از کنار ما عبور خواهد کرد فواره ی رازها از سبدش سر خواهند کشید چقدر راز !

چقدر شعر ! شعر های سپید او دنیا را روشن خواهند کرد .

چه سالهایی است که در کلاف رازها سر در گم مانده ایم. 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( دوشنبه 86/2/31 :: ساعت 12:45 عصر )
»» گلچین سخن

بسم رب الشهدا

فرازی از وصیت نامه شهیدحاج محمد ابراهیم حاجی مزدرانی

(( ای انسانها آگاه باشید که زرق و برقهای دنیا شما را نفریبد و بینا باشید که هر لحظه در امتحان الهی قرار گرفته اید و خوشا به حال آنان که از امتحانات الهی سر فراز بیرون آیند.))

بعضی از مواقع یا بیشتر مواقع انسان در معرض امتحان الهی قرار میگیره اما خودش غافل از همه جاست،انسان تو موقعیت های مختلفی از شادی و گرفتاری قرار میگیره و خوب یا بد اونا رو پشت سر میذاره ولی غافل از اینکه اینا امتحان الهی بوده و همین امتحان میتونسته مسیر زندگیشو عوض کنه...

یه خاطره ای از علامه جعفری رحمت الله علیه هست که خیلی جالب و تکان دهنده است.علامه جعفری خودشون نقل میکنند که:در زمان طلبگیشون در شب یکی از اعیاد با طلبه های دیگه در یکی از حجره ها جمع بودندو گرم صحبت،یک دفعه خادم مدرسه با یک عکس در دست داخل حجره میشه و وبهشون میگه دوست دارین این خانومه (عکس)حلال وطیب تو این دنیا نصیبتون بشه یا یه لحظه حضرت علی (ع)رو ببینید،طلبه ها عکس رو دست به دست میکنندو میگویند حضرت علی (ع)رو که انشاالله تو اون دنیا میبینیم ولی این خانومه تو این دنیا مال ماباشه بهتره،وقتی عکس به دست علامه میرسه بدون اینکه نگاهی به عکس بیاندازنداونو رد میکنند و میگویند :من یه لحظه دیدار با حضرت علی (ع)رو با هیچ چیز عوض نمیکنم و از اتاق خارج میشن و به اتاقشون میرن همن که در اتاقشون رو باز میکنند میبینند که اتاقشون تغییر کرده و بزرگتر شده ،به ایشون میگویندحضرت علی (ع)تو اون اتاق منتظرتون هستند(در یه اتاق دیگه تو اتاق علامه باز شده بود)علامه وارد اتاق میشن و میبینند که حضرت علی (ع)رو یک تشکی نشسته اند و به بالشتی تکیه دادند.حال علامه دگرگون میشه از اتاقشون خارج میشن وبه نزد طلبه ها میرن (طلبه ها هنوز در حال دیدن عکس بودند)علامه به طلبه ها میگویند:من به اون چیزی که میخواستم رسیدم شما چطور؟وجریان رو واسشون تعریف میکنند.آه از نهادشون بلند میشه وگریه میکنندوبه خادم میگویند تو امشب بدجوری مارو امتحان کردی.

خوب ممکنه از خودمون بپرسیم این افسوس به چه دردی میخوره؟اگه این افسوس بتونه تجربه ای باشه واسه دفعه بعد که تو دام شیطون نیفتیم خوبه اما اگه دفعه بعد هم افسوسه تکرار بشه چی؟

هر لحظه بایدخودمون رو در معرض امتحان اللهی بدونیم.

خدایا چنان کن سرانجام کار    تو خوشنود باشی و ما رستگار 

صلوات یادت نره...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( دوشنبه 86/2/24 :: ساعت 3:52 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دهه فجر از نگاه مقام معظم رهبری
گالری عکس کربلا
کربلا کعبه انبیاء
کربلا وادی خون
[عناوین آرشیوشده]