سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در مردمی که نه خود نیک خواه اند و نه نیک خواهان را دوست دارند، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
عرفات
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شنیدن کی بود مانند دیدن

 

 

بسم رب الشهدا

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

                                           این چه شمعی است که دلها همه پروانه اوست

السلام علیک یا ابا عدالله

کم کم دیگه داشتیم نزدیک ونزدیکتر می شدیم دلهرهءعجیبی داشتم اشکهایم امان نمی دادن انگاری که اونها بیشتر از خودم منتظرهمچین لحظه ای بودن ...وارد شهر شدیم ولی من همینطور زیر لب با خودم و برای خودم داشتم زمزمه می کردم که ماشین نگه داشت وراننده گفت همگی پیاده شید والتماس دعا...قرار شد بریم حرم تودلم تاب و توب ودلشوره ای بود که هیچ کس نمی تونه تصورشو بکنه مگر کسانیکه رفته باشن هر قدمی که بر می داشتم دیونه تر می شدم احساس می کردم هر چی می روم نمی رسم چشمام دیگه امونمو بریده بودن ...تا اینکه رسیدم گفتم بهتره رسم ادب را بجای بیارم برم پیش آقام ابوالفضل سلامی عرض کنم اذن واجازهء بگیرم برای زیارت سالارم وقتی که می خواستم وارد بشم اولش یه لحظه خیلی ترسیدم گفتم نکنه آقام یه وقتای راهم نده یه جوری که بهم بگه تو ...ولی باخودم گفتم اگه قراربود راهم نده تا اینجا منونمی آورد سلامی با تمام وجود خدمت آقام عرض کردم  و رفتم داخل  راستشو بخواهید  هیبت  وعظمت حضرت عباس (ع)به محض اینکه وارد شدم رو یه لحظه احساس کردم و موهای تنم سیخ شده بود...رفتم جلو و جلوتر زیارت خوندم وبا ناله هایم تشکر می کردم ...

کم کم باید خودموآماده می کردم برم اونجاییکه یه عمر منتظرهمچین لحظه ای بودم از حرم بیرون اومدم همینطور دیوونه وار به سمت حرمش رونه شدم اصلا باورم نمی شد که یه روزی خودمو توبین الحرمینش ببینم ...رفتم و رفتم تااینکه خودموجلوی درب خونش رسوندم دوتداشتم دریایی بشم و برم توی صحن و سراش یا بارون می شدم می باریدم ...خلاصه سرتونا درد نیارم وقتی وارد شدم احساس کردم که پاهام جلوتر نمی رن زانوهام سست شدن و خود به خود یه گوشه ای نشستمو خوب سیر دلم گریه می کردم ...وقتی رسیدم تو حرم و ضریح شش گوشه رو که دیدم چند سری خودمو نشگون گرفتم و با خودم می گفتم نکنه یه وقتی دارم خواب می بینم ولی این رؤیای  یک رؤیای واقعی تو دنیای واقعی بودسر به سجده گذاشتم و همینطور الحمدالله می گفتم سر را برداشتمو رفتم جلوودستام وقفل کردم تو ضریحش از ته دلم صداش زدم یا حسین و یاحسین ویا حسین.....

خاطره ای که خوندید از کربلایی منوچهر.ع بود اگه من خوب نتونستم بنویسم کربلاییا ببخشن

 

التماس دعا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( یکشنبه 85/11/8 :: ساعت 11:37 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دهه فجر از نگاه مقام معظم رهبری
گالری عکس کربلا
کربلا کعبه انبیاء
کربلا وادی خون
[عناوین آرشیوشده]