سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مجلس های دانش عبادت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرفات
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاطره زبان دختر خالم

بسم رب الشهدا
با فرا رسیدن فصل امتحانات ، استرس بر ذهن و جان دانشجویان سنگینی می کنه؛ هر چند فصل امتحانات زمان گذراندن یک تجربه آرامش بخش نیست ، اما با این حال نه تنها می تونیم از تبعات و اثرات منفی اون کم کنیم، بلکه حتی می تونیم از استرس برای کسب نتایج بهتر کمک بگیریم.
هر چند شاید کمی عجیب به نظر برسه، اما به خاطر داشته باشید که استرس همیشه چیز بدی نیست.
در واقع یک میزان حداکثری مطلوب استرس وجود داره که هر چه به این سطح از استرس نزدیکتر بشید، عملکرد شما بهتر می شه. استرس بیش از حد در فصل امتحانات دقیقا مانند هر عامل دیگری که مانع تمرکز بر پرسشها می شوه عمل می کنه و باعث می شه مطالبی را که یاد گرفتید فراموش کنید. این روند می تونه از طریق سر درد، حالت تهوع ، تب و لرز یا گرفتگی عضلات اتفاق بیفته که در هر حال نتیجه ای جز عملکرد ضعیف و نمرات پایین در پی نخواهد داشت.
از اینا که بگذریم امروز میخوام خاطره دخترخالم رو از درس زبانش براتون بگم البته از زبون خودش...

خسته نباشم(نه که حالا خیلی درس خوندم واسه همین خیلی خستم(کی درس میخونه ها ))ببخشید یادم رفت سلام کنم.سلام عرض میکنم دوستانه عزیز.بسکه درس خوندم الزایمر گرفتم!(جدی نگیرید.)سلام هم یادم میره.وای چقدر درس خوندن بده.یعنی خیلی هم بد نیستا.ولی من یکی اصلا حوصلشو ندارم.خیلی هم نسبت به درسم بی خیالم.اگه کارناممو بدن دستم بگن از اول تا اخرش تجدید شدی(وای خدا نکنه.مامانم پوستمو میکنه!)فقط قهقهه میزنم.همین!خیلی بی خیالم نه؟نمیدونم چیکار کنم که از این بی خیالی در بیام.شما راهنماییم کنین.امتحانه بعدیمون زبان انگلیسیه.یه خاطره از امتحان زبان یادم اومد .الان میگم:

پارسال بود.امتحاناته نوبته اول.یه روزه زیبا و بارونی.ساعته اخر قرار بود ازمون امتحان بگیرن.? هفته ی تعطیلی تمام شده بود و دوباره برگشته بودیم مدرسه.خلاصه ما هم نوبته صبح بودیم ولی چون هوا ابری بود احساس میکردی بعد از ظهره(وای من عاشقه این هوام).بالاخره ساعته اخر رسید.همه رفتن توکلاس نشستن. هر کس سره جای خودش.و طبق معمول داشتن برایه تقلبی هاشون برنامه ریزی میکردن تا برگه هارو پخش کردن و همه ظاهرا ساکت شدن.امتحان خیلی اسون بود.البته از نظره من.بقیه رو نمیدونم.من بعد از ?? دقیقه یا ربع ساعت برگمو دادم و رفتم بیرون.همه داشتن فحشم میدادن که نامرد چرا اینقدر زود؟چرا تقلبی ندادی.منم از اونجایی که خیلی مهربونمدلم به حالشون سوخت ولی دیگه دیر شده بود.خلاصه رفتم بیرون.معلمه زبانمون بعد از اینکه یه دور رفت سره کلاسا فلنگو بستو ده بدو که در ریم .این بیچاره هایی که داشتن امتحان میدادن و به مشکل بر میخوردند هم به امانه خدا.من داشتم جلو دره کلاس قدم میزدم که مراقبه کلاسه ما اومد بیرون و گفت برو خانومه(...)رو صدا بزن.منم گفتم رفته خونشون.بعد مراقبه گفت بچه ها اشکال دارن.بچه ها هم که صدارو شنیده بودن گفتن خانوم بگین نرگس بیاد.خانومه هم که مشاوره مدرسه بود و می خواست بگه که اره دیگه بچه هارو درک میکنه و تو کارش وارده(هر کس فکره تبلیغات به نفعه خودشه!) گفت می تونی بیای؟منم گفتم باشه و رفتم داخل.این مراقبه بیچاره هم که چیزی از زبان سرش نمیشد .هر کس سوالی داشت از من پرسید و منم جوابه کامل رو در اختیارش گذاشتم.خلاصه تو همون امتحان تمامه بچه هایی که تویه اون کلاس بودن همه بالا تر از ?? گرفتن .خیلی حال داد .معلممون چشش ? تا شده بودو به خودش و تدریسش امیدوار شد.ولی بعد که فهمید وااااااای چشتون روزه بد نبینه.شد مثله کاردو پنیر با منه بد بخت.البته جیکش در نیومدچون نمره هایه بالایه بچه ها به نفعه خودش هم بود و کلی امتیاز می گرفت.

از بدبختی یا خوشبختی امسال هم معلممه !اینم خاطره ی امتحانه زبانه ما . برام دعا کنید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/10/12 :: ساعت 3:2 عصر )
»» عشقبازی عشاق

 

...پروردگارا! آنچه در نیت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را براى خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذیر. پروردگارا! ما را به معناى حقیقى کلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامى قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روزبه‌روز به عزت علمى و عملى بیشتر نایل بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى کن. پروردگارا! این ساعات و این روزها و شبها و ایام مغتنم و اکسیرى ماه رمضان را براى ما، براى دلهاى ما، براى بصیرتهاى ما، براى جانهاى ما و براى عمل ما ان‌شاءالله مبارک بگردان و توفیق بهره‌مندى از ضیافت خود را در این ماه به همه‌ى ما عنایت کن.

 

بیانات در دیدار با اساتید دانشگاه

کلام نور

دعای روزه دار ردّ نمی شود .     پیامبر اکرم (ص)

خداوند در هر شب ماه رمضان می گوید :« به عزت وجلالم سوگند ، به فرشتگان فرمان داده ام درهای آسمان را بر روی بندگان دعا کننده من بگشاید ».     پیامبر اکرم (ص)

ماه رمضان ماه استغفار ، ماه روزه وماه دعا است .  پیامبر اکرم (ص)

ماه خدا به سوی شما روی آورده است ...  جان شما در گرو اعمال شما است ؛ پس آن را با استغفار آزاد کنید . پیامبر اکرم (ص)

دعای شما در این ماه به اجابت می رسد .  پیامبر اکرم (ص)

بر شما باد در ماه رمضان به بسیاری استغفار ودعا  .  امام علی (ع)

در ماه رمضان جز به دعا وتسبیح واستغفار وتکبیر لب نمی گشود .  امام سجاد (ع)

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( پنج شنبه 86/7/12 :: ساعت 6:5 عصر )
»» به خدا خیلی دلتنگتم آقاجون...

بسم رب الشهدا

سلام دوستان...گرچه چند وقتی دست و دلم نیومد بیام سراغ وبلاگم ولی خداییش خیلی دلم برای وبلاگم ومخصوصاشماها تنگ شده بود ...دیگه طاقت نیاوردم ودلم نیومد در مورد این ایام مبارک وخجسته چیزی ننویسم ...البته پیشاپیش این عید بزرگ رو بهتون تبریک میگم ...

برقامت دلربای مهدی صلوات


دلم می خواست یه مقاله بنویسم ولی با نوشتن دو خط  بی اختیار دلم گرفت احساس کردم میون کلمه ها،حرفام داره گم می شه .

وقتی می خوام بنویسم از آدمایی که خیلی بی تفاوت روزشونُ شب می کنن بدون اینکه حتی یه ذره به فکر آقا(حضرت مهدی(عج))باشند .حتی دریغ از اینکه یه قدم برای جلو افتادن ظهور تلاش کنند دلم می گیره.

دلم می گیره از دست خودم،از دست آدمایی مثل خودم .

می دونی چرا چون اونی که من و آدمای مثل من راحت از کنارش می گذریم و تمام تلاشمون شده یه دعای فرج خوندن شبای جمعه و هر چند وقت یکبار رفتن به جمکران برای ظهورش،می دونی در حقمون چه دعاها و کارهایی که نمی کنه.

هر بار که یاد این سخن امام زمان(عج) می افتم واقعاً از خودم خجالت می کشم.

(سید بن طاووس رحمه الله علیه می گوید:شبی در سامرا وارد سرداب امام زمان (ع) شدم.صدای ملکوتی امام را که با لحنی آرام  و دلسوزانه دعا می کرد را شنیدم:

شنیدم که می گفت:

پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند،از زیادی گِلِ ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند،خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.

پروردگارا ! آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای......)

 اصلاً ما چقدر امام زمانمونو می شناسیم،آیا فقط شناختن آقا کافیه؟

چرا نمی خوایم جدی به این مسائل نگاه کنیم خودمونو که نمی تونیم گول بزنیم،عشق امام زمان توی دلای هممون هست حتی اونایی که ادعا می کنن هیچ اعتقادی به آقا ندارند.

 فقط یه کم هممون سُستیم. دوستش داریم،بهش اعتقاد داریم می دونیم که یه روز می یاد تا دنیا رو گلستون بکنه و ...

خوب..................................

حالا چی؟

ما این وسط چی کاره ایم؟

بیایید یه ذره با هم فکر کنیم،یعنی هیچ وظیفه ای در این دوران غیبت بر عهده ی ما نیست؟


«شیعیان ما به اندازه آب خوردن ، ما را نمی خواهند ،اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد» « امام زمان (عج)»


الهم عجل لولیک الفرج...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 3:48 عصر )
»» درکلاف سر در گم رازها

بسم رب الشهدا 

جمعه ها را چه قدر دوست دارم وتو را که بی طاقت ترین جمعه می آیی با شمشیری که بوی ذوالفقار علی را می دهد.با عبایی که شبیه شبهای تنهایی پیامبر است می آیی وشاید من هیچ گاه چشم های معصوم تو رازیارت نکنم .

چقدر زیباست روز آمدن تو، می آیی وکلمات به احترام تو بر می خیزند،درختها با بهار می آمیزند وسیب ها از شوق دیدار تو سرخ می شوند می آیی و طبل ها سکوت میکنند ،ستارها و نی ها خاموش می شوند و دفترها در هوای حرفهای توپر می گیرند.

سالهاست که من کلاس اولم و سالهاست که می خوانم : شب بود ، ماه پشت ابر بود ... چه وقت از پشت ابر بیرون می آیی ماه شب چهارده ؟

کدام یک از شبهای ماست که با امدنت نقره باران می شود ؟

چه وقت به درس بعدی می رسیم ؟

ان مرد با اسب آمد

کوهی از خرد و توانایی بر کمر اسب سنگینی می کنداسب آرام و راحت گام بر می دارد زمین در قبضه ی بادهای هرزه گرد مانده است چه وقت آن اسب سر می رسد تا شاعرانگی زمین را شاهد باشیم ؟

 ولبها  فریاد می زنند :آن مرد ،سبد دارد .

ان مرد با سبدی پر ،از کنار ما عبور خواهد کرد فواره ی رازها از سبدش سر خواهند کشید چقدر راز !

چقدر شعر ! شعر های سپید او دنیا را روشن خواهند کرد .

چه سالهایی است که در کلاف رازها سر در گم مانده ایم. 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( دوشنبه 86/2/31 :: ساعت 12:45 عصر )
»» قبله دلهای منتظران

بسم رب الشهدا

چند روز پیش سفری داشتم به یکی از شهرستانها به همین دلیل با هزار یه التماس آقای راننده رو راضی کردیم

حالا که از قم میگذریم ما رو ببره جهت زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه (ع) ...البته چندسالی بود سلب توفیق شده بودیم . موقعیتی پیش نیامده بود برای زیارت و پابوسی خدمات خانوم بریم .جاتون خالی بعداز اینکه زیارت کردیم یه جورایی دلمون رونه جمکران شده بود به همین دلیل وقتی سوار ماشین شدیم یکی از بچه هی زبرو زرنگ با صدای بلندگفت:اگه قبول دارید که ماهر چی داریم از اهل بیت(ع)داریم یه صلوات محمدی بفرستید...

همون لحظه فضای ماشین پرشداز عطر صوات.

وبعدروکردبه آقای راننده و گفت:آقای راننده شما هم صلوات فرستادین؟

آقای راننده هم مثل اینکه خیلی بهش برخورده بودیه جوری جواب داد:بله مگه من ...لااله الا الله حرف می زارن تو دهن آدم بنشینید دور شده بنشینیدببینم...

وقتی دید خیلی ناراحت شده کلی معذرت خواهی کرد موقعیتو مناسب دونست و گفت:خوب آقای راننده حالا که حرفمونو قبول دارید وتا اینجا اومدیم میشه ماروببرید (باکمی مکث)جمکران

همگی منتظر بودیم دادبزنه توسرمون وپابزاره روی گازو هرچه زودتر ازقم دورمون کنه ولی کاملا برعکس شد از توی آیینه ماشین نگاهی بهمون انداخت و گفت:اگه اونجا نریم کجا بریم ..چشم..

نزدیک بود همگیمون شاخ در بیاریم..

توی دلامون هزار تپ و تاب بوداصلا باورمون نمی شدکه همچین توفیقی نصیبمون شده.

بیان کردن حال و هوای مسجد جمکران و بچه ها فکر می کنم در توانم نباشه...

سلام  گل نرگس

پلاک  پلاکم  را  نمیخواهی

با  ا ین همه دلدادگی  این  بود  تمام  فرصت  با  تو  بودنم

تمام  بودنم با  شما  همین بود

همه  بودنم

همین  سلام گل طه

بعد  شما  میدانید  چه بر سر  ما  امد

سینه ام  را  پر میکنم  از اکسیژن  +  انتظار

غربت و  اینهمه  دل تنگی    انتظار

چه  نسبتی  میان  من و پنجره  است   شما  که میدانید

انتظار

حواس  از تن خاکی من  گریخته

جهت تعجیل در فرجش صلوات



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 86/2/19 :: ساعت 10:58 صبح )
»» حرف دل یه وبلاگ نویس به معشوقش

 بسم رب الشهدا 

مهدی جان!ای عزیز!ای سفرکردهءهجران گزیده،تا کی تو همچنان درغیبت و ما این چنین درهجران...

ای آخرین امید،دیدگان جستوجوگرما بردروازهءهر سحر قامت تورا منتظره،آیا میشه که شام تار هجران مابه صبح روشن وصالت تبدیل بشه!!!

ای آخرین رسالت پیغمبران بردوش،ای شمشیرعلی برکف،برما چه سخته که همه روببینیم ولی تو رو نبینیم.چه دشواره که سخنان همه به گوشمون برسه ولی صدای دلنشین تورا نشنویم...

ای زاده یاسین وطه،ای صراط مستقیم،ای تسلی بخش زهرای اطهر،ای پورعسکری،برما چه سخته که چهره دلربایت را ببینیم و تو را نشناسیم.ای قلب عالم امکان ،ای مظهررحمت بیکران،درانتظارمقدم پاکت نشسته ایم گرچه می دونیم که غیبت توازماست...

آقاجون امیدوارم شعرهایی که تو وبلاگم برات نوشتم خوشحالتون کنه...  

                 

مهدیا چشم انتظاری تا به کی ؟

مهدیا مجنون رخسار توییم

عاشقان کوی تو در غصه اند

مستی و شور شعف آخر رسید

مردم از دور ،از صفا غافل شدند

ای مه میخانه غربت نما

صاعقه زد بر دل شوریدگان

زندگیمان گرد خاموشی گرفت

بی گل روی تو ماندن تا به کی ؟

پیش از این شیدا و حیران تا به کی ؟

این غم اندوه و هجران تا به کی ؟

بی خودی و هجر یاران تا به کی ؟

غفلت و مهجوری ما تا به کی ؟

کف دراز و جام خالی تا به کی ؟

فربت و طوفان و باران تا به کی ؟

در میان شام تیره تا به کی ؟

از آینه زنگار زدودیم و نیامد

صد پنجره آغوش گشودیم و نیامد

از آتش صد حادثه،این سوخته دل را

بس داغ که بر داغ فزودیم و نیامد

شد ترجمه بر چهره ما، واژه به واژه

آن شعر که با اشک سرودیم و نیامد

از نسل کدامین گل خشبوست که بر پاش

چون لاله به پاخاسته بودیم و نیامد؟

ای کاش به یک صبح بهاری رسد از راه!

آن نادره گل را که ستودیم و نیامد

 

ای کاش که انتظار معنی می شد

بی تابی جویبار معنی می شد

وقتی که سحر شکوفه صبح دمید

با آمدنت بهار معنی می شد

 الهم عجل لولیک الفرج

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 12:37 عصر )
»» صد بهار

بسم رب الشهدا

یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود

 وآن زمستانی که  با  خود نو بهار آورده بود

                      

یاد بادآن دل تپیدن های مشتاقان  یار

و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود

                    

عشق را صد رشته جان،در لعل نوشین بسته بود

 حسن  را صد چشم  دل، آیینه وار آورده  بود

                   

از گلستان  شهیدان تا  به مهرآباد عشق

 موج  دریای زمان ، چشم انتظارآورده  بود

                      

منکران گفتندبا یک گل نمی گرددبهار

لیک ما دیدیم ، یک گل صد بهار آورده بود

                     

شب پرستان را به کار خویش حیران کرده بود

آفتاب ما صبحی بی غبار آورده بود

                   

درنگاهش جلوهءگل بود و با غوغای عشق

در چمن هر گوشه ای را صد هزار آورده بود

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( چهارشنبه 85/11/18 :: ساعت 3:18 عصر )
»» فرشته نجات

بسم رب الشهدا

فرشته نجات

من از آفاق رمز آلوده ای بس دور می آیم

زشهر نور می آیم

منم از عالمی دیگر

منم از آسمانها ،کهکشانها،عرش پهناور

من از مرز جهان رازمی آیم

من از زیبا بهشت جاودانیهای بی نامم

من از دنیای غیب ،آنجا

که باشد چشمه سار فیضها و زندگانیها

ازآن اوجها پرواز می گیرم

به سوی خاکیان زان آشیان دور و نورانی

پیا آورده ام پیغام آزادی

بشارتها،تربها،نیکبختیها

در این پیغام می باشد

برای بختیاران منبع الهام می باشد

مرا سوی شما بهر رسالتها فرستادن

کنون من می رسم از ره چو خورشید هدایتگر

که تا بر کاروانها راه بنمایم

به روی نوجوانان ،پیشتازان ره عزت

هزاران در

زخیر و دولت و اقبال بگشایم

من از مهتاب شبهایم

فروزان مشعل فطرت

که با تیر فروغ خود

دل ظلمت شکافم،دخمه وحشت به هم ریزم

 خروس عرش می باشم

هزاران خفته را از خواب مرگ آور برانگیزم

منم نسل جوان را رهبری بینا

برای نسل سرگردان

چراغ عالم افروزم

پذیرای جوانانم

به دل مشتاق آنانم

الا ای مردان ای جوانان خرد پرور

مرا ایزد فرستاده است تا دست شما گیرم

شما سیمرغ زیبایید

شما از گوهر پاکید

بود اصل شمااز عالمی دیگر

مقدس تر گرامی تر

نمی دانم مرا دریافتید آخر؟؟؟؟؟

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صدیق ( دوشنبه 85/11/2 :: ساعت 12:24 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دهه فجر از نگاه مقام معظم رهبری
گالری عکس کربلا
کربلا کعبه انبیاء
کربلا وادی خون
[عناوین آرشیوشده]